هاشمی شاهرودی؛ فقیهی که سیاست به او جفا کرد
اهمیت درگذشت رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام را نباید به خاطر خلأ دوباره در این جایگاه دانست و میتوان به موارد دیگری اشاره کرد. این گفتار با این نگاه نوشته شده است...
رویداد۲۴ با این که تصور میشد پروسه اغمای آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی مانند مرحوم آیت الله محمد رضا مهدوی کنی طولانی شود، اما ساعاتی پس از انتشار خبر کُما و شامگاه دوشنبه دوم دی ماه ۱۳۹۷ اعلام شد که او درگذشته است.
بدین ترتیب جانشین آیت الله هاشمی رفسنجانی قبل از آن که دومین سالگرد او -۱۹ دی – فرابرسد چشم از جهان فروبست.
به رغم آنچه تصور میشود به لحاظ سیاسی اهمیت درگذشت آیت الله به خاطر نقشی نبود که در مجمع تشخیص مصلحت نظام ایفا کرد، چون عملا فرصت نیافت نقش خاصی ایفا کند. یا حتی به سبب کارنامه او در قوۀ قضاییه نبود، چون قریب ۱۰ سال قبل از این دستگاه رفته بود. یا به خاطر اعتقاد برخی به جایگاه او در حد مرجعیت تقلید نبود. چون در سنت مراجع شیعه نیست که مناصب حکومتی را بپذیرند و خود نیز بر این وجه تأکید نمیورزید. کما این که آیت الله موسوی اردبیلی پس از ترک مناصب رسمی اعلام مرجعیت کرد.
اهمیت سیاسی فقدان هاشمی شاهرودی را، اما میتوان در این موارد دانست:
نخست این که در حد گمانه زنی یا مبتنی بر اخبار و تصمیماتی از او به عنوان یکی از سرمایههای اصلی نظام برای آینده به حساب میآمد و با فقدان او چنین پتانسیل و ظرفیتی از بین رفته است.
وجه دوم این که هر چند هاشمی رفسنجانی یگانه بود و جانشین نداشت، اما در برخی خصوصیات و خصوصا میانه روی نسبی شباهتهایی به او داشت و احتمالا به این خاطر با حکم مقام معظم رهبری به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت پس از هاشمی رفسنجانی منصوب شد. اکنون، اما یافتن چنین شخصیتی در میان فقیهان سیاست مدار دشوار است. دشوار از این نظرکه مورد قبول جناحهای مختلف و ساختار قدرت باشد وگرنه فقیهان میانه رو فراوان اند.
از سوی دیگر اگر قرار نباشد ریاست مجمع بر پایه پیش بینی آیین نامۀ اولیه به رییس جمهوری سپرده شود اکنون نه تنها هاشمی رفسنجانی از صحنه رفته که هاشمی شاهرودی هم نیست و به نظر نمیرسد چهره هایی، چون موحدی کرمانی آن جامعیت را داشته باشند.
با این همه، چون مدتی است از صحنه غایب بود، غیبت او مانند هاشمی رفسنجانی شوک وارد نکرده است.
دربارۀ زندگی سیاسی آیت الله هاشمی شاهرودی چند نکته گفته یا ناگفته را میتوان یادآور شد:
۱. درجریان انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ او سی ساله بوده، اما مانند روحانیون سی ساله یا سی و چند سالۀ آن زمان حضوری مستقیم و به چشم آمدنی در انقلاب اسلامی نداشته است. به همین خاطر و به رغم روحیه اعتدالی پذیرش او به عنوان رهبر احتمالی آینده برای برخی که روحانیون انقلابی را با نام هایی، چون امام خمینی، آیت الله طالقانی، منتظری، بهشتی، هاشمی رفسنجانی و البته آیت الله خامنهای میشناختند آسان نبود.
او به روایتی سال ۵۸ به ایران بازگشت و به یک روایت در سال ۵۹، اما در جریان انقلاب نبوده است مگر آن که برای سید محمد باقر صدر نقش و ارتباط قایل شویم و او را رابط صدر با امام بدانیم.
شاید به همین خاطر بود که در دهۀ ۶۰ امام خمینی به او توصیه کرد دروس فقهی در قم را رونق دهد و شاید هم به این دلیل که، چون در مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق فعالیت داشت امام خمینی نمیخواست جلوی چشم باشد و بعد از پایان جنگ، این محظوریت از میان رفت و آیت الله خامنهای او را ابتدا به عضویت فقهای شورای نگهبان و بعد به ریاست قوه قضاییه منصوب کردند.
۲. اعترافات سید هادی برادر او در تلویزیون عراق در دوران صدام حسین و این که صراحتا گفت: «ما ایرانی و شاهرودی هستیم» هر چند به زیان معارضین عراقی تمام شد که ارتباط خود با جمهوری اسلامی را تکذیب میکردند، اما بعدها به مثابه سندی به کار آمد تا اصالت ایرانی آقای هاشمی شاهرودی را تأیید کند و به شایعات درباره عراقی بودن او پاسخ داده شود.
۳. ریاست او بر قوه قضاییه و این جمله مشهور که «ویرانهای را تحویل گرفته است» و هم زمانی این انتصاب با دومین سال ریاست جمهوری سید محمد خاتمی و در فضای سال ۱۳۷۸ و در آستانه انتخابات مجلس ششم این تصور را ایجاد کرد که قرار است در این دستگاه اتفاقات متفاوتی رخ دهد. آیت الله البته اصلاحانی درباره جرایم سنگسار یا محدودیتهایی برای اعدام ایجاد کرد، اما اقدامات اصلاحی قضایی او تحت الشعاع دو موضوع دیگر قرار گرفت.
نخست این که سعید مرتضوی قاضی مشهور مطبوعات در دوره او به دادستانی تهران رسید و دوم این که روزهای آخر ریاست او با ماجرای پخش محاکمات سال ۸۸ مقارن شد.
در التهابات ۸۸ البته هاشمی شاهرودی چندان اظهار نظر نمیکرد و گویا روزها را میشمرد تا هر چه زودتر آن مسؤولیت را تحویل دهد و خود را غیر مرتبط نشان دهد. در میانۀ مرداد ماه، اما نامۀ سرگشاده و صریح آیت الله سید مصطفی محقق داماد این امکان را از او سلب کرد که بعدها بتواند اتفاقات را به دورۀ خود مربوط نداند.
۴. به لحاظ سیاسی و نه فقهی و حوزوی او تنها از اتفاقات ۸۸ آسیب ندید. بلکه حوادث دی ۹۶ نیز چنین شد. برای معالجه به آلمان رفته ودر کلینیک دکتر سمیعی تحت درمان بود که اعتراضاتی درگرفت و ناچار شد روند درمان را نیمه کاره رها کنند و بازگردند.
۵. دوران تشدید بیماری او همچنین با بحثهای مربوط به لوایح چهار گانه هم زمان شد در حالی که عملا مجمع از کنترل او خارج شده بود. از این رو انتظار میرفت استعفا کند. زیرا اگر این روند را تأیید میکرد طبعا باید موضع میگرفت و اگر مخالف بود یا توان نداشت کنار میرفت. این کار را، اما انجام نداد.
هیچ یک از این موارد، اما سبب نمیشود که در روحیه اعتدالی او تردید کنیم و تنها میتوان ناشی از آشنا نبودن با پیچ و خمهای سیاست و پرورش دوره نوجوانی و جوانی در محیط عراق دانست.
در همان نامه اشاره شده از دکتر محقق داماد درصدر آن خاطرهای از شهید صدر نقل شده که مربوط به دیدار خود ایشان است و در آن ملاقات از سید محمد باقر صدر نقل میکند که «سید محمود هاشمی که گویی فرزند من است برای حفظ جان خود به قم آمده و میتواند صدیق و همفکر گران بهایی برای شما باشد» و در پایان آرزو میکند: «کاش در حوزه علمیه به کار تدریس وپژوهش ادامه بودید و به همان نقطۀ امید استاد شهید بزرگوارتان واصل میشدید».
شاید بتوان گفت: آیت الله هاشمی شاهرودی بیشترمرد فقاهت بود تا سیاست و سیاست در حق او جفا کرد چرا که مجال بروزکامل فقهی را از او ستاند.
بدین ترتیب جانشین آیت الله هاشمی رفسنجانی قبل از آن که دومین سالگرد او -۱۹ دی – فرابرسد چشم از جهان فروبست.
به رغم آنچه تصور میشود به لحاظ سیاسی اهمیت درگذشت آیت الله به خاطر نقشی نبود که در مجمع تشخیص مصلحت نظام ایفا کرد، چون عملا فرصت نیافت نقش خاصی ایفا کند. یا حتی به سبب کارنامه او در قوۀ قضاییه نبود، چون قریب ۱۰ سال قبل از این دستگاه رفته بود. یا به خاطر اعتقاد برخی به جایگاه او در حد مرجعیت تقلید نبود. چون در سنت مراجع شیعه نیست که مناصب حکومتی را بپذیرند و خود نیز بر این وجه تأکید نمیورزید. کما این که آیت الله موسوی اردبیلی پس از ترک مناصب رسمی اعلام مرجعیت کرد.
اهمیت سیاسی فقدان هاشمی شاهرودی را، اما میتوان در این موارد دانست:
نخست این که در حد گمانه زنی یا مبتنی بر اخبار و تصمیماتی از او به عنوان یکی از سرمایههای اصلی نظام برای آینده به حساب میآمد و با فقدان او چنین پتانسیل و ظرفیتی از بین رفته است.
وجه دوم این که هر چند هاشمی رفسنجانی یگانه بود و جانشین نداشت، اما در برخی خصوصیات و خصوصا میانه روی نسبی شباهتهایی به او داشت و احتمالا به این خاطر با حکم مقام معظم رهبری به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت پس از هاشمی رفسنجانی منصوب شد. اکنون، اما یافتن چنین شخصیتی در میان فقیهان سیاست مدار دشوار است. دشوار از این نظرکه مورد قبول جناحهای مختلف و ساختار قدرت باشد وگرنه فقیهان میانه رو فراوان اند.
از سوی دیگر اگر قرار نباشد ریاست مجمع بر پایه پیش بینی آیین نامۀ اولیه به رییس جمهوری سپرده شود اکنون نه تنها هاشمی رفسنجانی از صحنه رفته که هاشمی شاهرودی هم نیست و به نظر نمیرسد چهره هایی، چون موحدی کرمانی آن جامعیت را داشته باشند.
با این همه، چون مدتی است از صحنه غایب بود، غیبت او مانند هاشمی رفسنجانی شوک وارد نکرده است.
دربارۀ زندگی سیاسی آیت الله هاشمی شاهرودی چند نکته گفته یا ناگفته را میتوان یادآور شد:
۱. درجریان انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ او سی ساله بوده، اما مانند روحانیون سی ساله یا سی و چند سالۀ آن زمان حضوری مستقیم و به چشم آمدنی در انقلاب اسلامی نداشته است. به همین خاطر و به رغم روحیه اعتدالی پذیرش او به عنوان رهبر احتمالی آینده برای برخی که روحانیون انقلابی را با نام هایی، چون امام خمینی، آیت الله طالقانی، منتظری، بهشتی، هاشمی رفسنجانی و البته آیت الله خامنهای میشناختند آسان نبود.
او به روایتی سال ۵۸ به ایران بازگشت و به یک روایت در سال ۵۹، اما در جریان انقلاب نبوده است مگر آن که برای سید محمد باقر صدر نقش و ارتباط قایل شویم و او را رابط صدر با امام بدانیم.
شاید به همین خاطر بود که در دهۀ ۶۰ امام خمینی به او توصیه کرد دروس فقهی در قم را رونق دهد و شاید هم به این دلیل که، چون در مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق فعالیت داشت امام خمینی نمیخواست جلوی چشم باشد و بعد از پایان جنگ، این محظوریت از میان رفت و آیت الله خامنهای او را ابتدا به عضویت فقهای شورای نگهبان و بعد به ریاست قوه قضاییه منصوب کردند.
۲. اعترافات سید هادی برادر او در تلویزیون عراق در دوران صدام حسین و این که صراحتا گفت: «ما ایرانی و شاهرودی هستیم» هر چند به زیان معارضین عراقی تمام شد که ارتباط خود با جمهوری اسلامی را تکذیب میکردند، اما بعدها به مثابه سندی به کار آمد تا اصالت ایرانی آقای هاشمی شاهرودی را تأیید کند و به شایعات درباره عراقی بودن او پاسخ داده شود.
۳. ریاست او بر قوه قضاییه و این جمله مشهور که «ویرانهای را تحویل گرفته است» و هم زمانی این انتصاب با دومین سال ریاست جمهوری سید محمد خاتمی و در فضای سال ۱۳۷۸ و در آستانه انتخابات مجلس ششم این تصور را ایجاد کرد که قرار است در این دستگاه اتفاقات متفاوتی رخ دهد. آیت الله البته اصلاحانی درباره جرایم سنگسار یا محدودیتهایی برای اعدام ایجاد کرد، اما اقدامات اصلاحی قضایی او تحت الشعاع دو موضوع دیگر قرار گرفت.
نخست این که سعید مرتضوی قاضی مشهور مطبوعات در دوره او به دادستانی تهران رسید و دوم این که روزهای آخر ریاست او با ماجرای پخش محاکمات سال ۸۸ مقارن شد.
در التهابات ۸۸ البته هاشمی شاهرودی چندان اظهار نظر نمیکرد و گویا روزها را میشمرد تا هر چه زودتر آن مسؤولیت را تحویل دهد و خود را غیر مرتبط نشان دهد. در میانۀ مرداد ماه، اما نامۀ سرگشاده و صریح آیت الله سید مصطفی محقق داماد این امکان را از او سلب کرد که بعدها بتواند اتفاقات را به دورۀ خود مربوط نداند.
۴. به لحاظ سیاسی و نه فقهی و حوزوی او تنها از اتفاقات ۸۸ آسیب ندید. بلکه حوادث دی ۹۶ نیز چنین شد. برای معالجه به آلمان رفته ودر کلینیک دکتر سمیعی تحت درمان بود که اعتراضاتی درگرفت و ناچار شد روند درمان را نیمه کاره رها کنند و بازگردند.
۵. دوران تشدید بیماری او همچنین با بحثهای مربوط به لوایح چهار گانه هم زمان شد در حالی که عملا مجمع از کنترل او خارج شده بود. از این رو انتظار میرفت استعفا کند. زیرا اگر این روند را تأیید میکرد طبعا باید موضع میگرفت و اگر مخالف بود یا توان نداشت کنار میرفت. این کار را، اما انجام نداد.
هیچ یک از این موارد، اما سبب نمیشود که در روحیه اعتدالی او تردید کنیم و تنها میتوان ناشی از آشنا نبودن با پیچ و خمهای سیاست و پرورش دوره نوجوانی و جوانی در محیط عراق دانست.
در همان نامه اشاره شده از دکتر محقق داماد درصدر آن خاطرهای از شهید صدر نقل شده که مربوط به دیدار خود ایشان است و در آن ملاقات از سید محمد باقر صدر نقل میکند که «سید محمود هاشمی که گویی فرزند من است برای حفظ جان خود به قم آمده و میتواند صدیق و همفکر گران بهایی برای شما باشد» و در پایان آرزو میکند: «کاش در حوزه علمیه به کار تدریس وپژوهش ادامه بودید و به همان نقطۀ امید استاد شهید بزرگوارتان واصل میشدید».
شاید بتوان گفت: آیت الله هاشمی شاهرودی بیشترمرد فقاهت بود تا سیاست و سیاست در حق او جفا کرد چرا که مجال بروزکامل فقهی را از او ستاند.
منبع: عصر ایران
خبر های مرتبط