اصولگرایان و سناریو شوالیه و کوهنورد برای انتخابات 96
عبدالله اکرامیان*
در چهارسال اول دولت محمود احمدی نژاد که با اوج قدرت و اتحاد اصولگرایان؛ هم در دولت و مجلس و هم در نهادهای نظارتی دیگر همراه بود، و ندای کوبیدن آخرین میخ بر تابوت اصلاحات از هر کوی و برزن بلند بود، در یادداشتی با عنوان «مملکت در دست اصولگرایان است» برای یکی از نشریات محلی به طور خلاصه اینگونه استدلال کردم که اگرچه به نظر میرسد تمامی نهادهای انتخابی و انتصابی، یکدست در دست اندیشه ای خاص قرار گرفته و صدا و سیما به عنوان بزرگترین رسانه داخلی بر طبل احسنت و بارک الله برای دولت محبوب خود می کوبد، اما اصلاح طلبی نه به عنوان یک منش سیاسی که به عنوان یک فرهنگ در لایه های زیرین جامعه در حال بازتولید و گسترش است، در نتیجه فضا برای بازگشت اصلاح طلبان به قدرت مهیاست و نهایتا این به معنای پیروزی اصلاحات است. گذشت زمان حتی با وجود انتخابات 88 نشان داد که نکته اصلی آن یادداشت درست بوده است.
امروزه بیشترین مشکلات تفکر اصولگرایی در زمینه فرهنگ است، هر چند در حوزه سیاست نیز حال و روز خوشی ندارد. پاشنه آشیل اصولگرایی همچنان مباحث کلانی چون آزادی بیان و پوشش، حقوق اقشار مختلف در جامعه و مهمتر از همه؛ رشد اهمیت حق فردی است.
در جبهه اصولگرایی اما اتفاقات خوبی در حوزه فرهنگ رخ نداد. فرهنگ مدرنیته بیشتر و بیشتر وارد ایران شد و خود را در کوچه و بازار با قدرت به نمایش گذاشت.
در ادوار اخیر، تمامی رییس جمهوران ایران هشت ساله شده اند و در یک حالت نرم، فردی که برای چهار سال بر مسند ریاست جمهوری تکیه زده شانس بیشتری برای پیروز شدن در انتخابات دور دوم دارد.
سناریوی اول: احمدی نژاد وارد رقابت نمی شود. این اتفاقات بنا به طیفی از علل میتواند رخ دهد، یک سر طیف جبر خارجی و سر دیگر آن تصمیم شخصی احمدی نژاد است.
سناریوی دوم: احمدی نژاد وارد کارزار می شود اما با حمایت جامع اصولگرایان همراه نمی شود و در کنار او فردی به عنوان نماینده اصولگرایان (منظور اصولگرایان سنتی است) معرفی می شود. این فضا قتلگاه اصولگرایان سنتی در حوزه سیاست خواهد بود، چرا که احتمال غالب، پیروزی به روحانی و احمدی نژاد تعلق خواهد داشت و پیروزی هر یک از آنان به منزله شکست این جرگه از اصولگرایان خواهد بود.
امروزه بیشترین مشکلات تفکر اصولگرایی در زمینه فرهنگ است، هر چند در حوزه سیاست نیز حال و روز خوشی ندارد. پاشنه آشیل اصولگرایی همچنان مباحث کلانی چون آزادی بیان و پوشش، حقوق اقشار مختلف در جامعه و مهمتر از همه؛ رشد اهمیت حق فردی است.
اگرچه تلاش عده ای برای تبدیل کردن واژه ی لیبرال به یک ناسزا و یا لیبرال دمکراسی به معادل همجنسبازی در جامعه تا حدی موفق بود و امروزه عوام مردم که چه بسا از دانش سیاسی، کم بهره یا بی بهره اند این واژه ها را با اکراه می شنوند و به کار می برند، اما این اتفاق صرفا در باب «واژه لیبرالیسم و مشتقاتش» رخ داد و نه در باب معنا و فرهنگ ناشی از آن.
در یک فضای پارادوکسیکال، از طرفی «واژه ی لیبرال» و مشتقات آن از جامعه طرد شد و از دیگر سو فرهنگ منشعب از آن در جامعه با آغوش باز پذیرفته شد و گسترش یافت.
تئوریسن های اصلاحات با هوشمندی دریافتند که حریف؛ بازی بر سر واژگان را برده است، بنابراین نیاز به تغییر ادبیات حس شد. واژگانی که باتلاش چندین ساله اصولگرایان بار منفی گرفته بود به راحتی از ادبیات اصلاح طلبی کنار رفت و با واژگانی که به ادبیات خود اصولگرایان نزدیک بود، اصلاح طلبی، ظاهری متفاوت از خود نشان داد و آنچنان صحنه را پیشبرد که گویی نسل گذشته اصلاحات تمام شده و این نسل نو، بار اندیشه ای متفاوت را به دوش می کشد.
حال آنکه جز در سطح ادبیات، تغییر عمده ای در میان اصلاح طلبان دیده نشد. اصلاح طلبان در حوزه فرهنگ به واسطه نزدیکی بیشتر به مدرنیته و گرایشات غربی، دارای قدرت لازم بودند، در نتیجه بعد از تغییر در ادبیات بیان اهداف و آرمان های سیاسی شان، به قدرت بلامنازع در حوزه ادبیات سیاسی کوچه و بازار نیز تبدیل شدند.
این یعنی قدرتی که در انتخابات می تواند آنان را به سطح اول اجرایی و تقنینی در کشور برگرداند. فرآیندی که به زعم نگارنده، اصولگرایان نیز به گونه ای متفاوت به آن نیاز دارند.
در جبهه اصولگرایی اما اتفاقات خوبی در حوزه فرهنگ رخ نداد. فرهنگ مدرنیته بیشتر و بیشتر وارد ایران شد و خود را در کوچه و بازار با قدرت به نمایش گذاشت.
علی رغم تمام بگیر و ببندها بر پشت بام ها، در کنار هر کولرآبی یک ماهواره نشست، پایه های محبوبیت صدا و سیما که مدت ها نیاز به ترمیم داشت بعد از انتخابات 88 ترک برداشت و BBC فارسی به عنوان کانالی منتقد قدرت گرفت.
ورود کانال های ارتباطی جدید مانند فیس بوک، تلگرام، واتس آپ و ... -و یا با الهام از فرید زکریا دمکراتیزه شدن رسانه و تریبون- انحصار مونولوگ بودن را از دست اصولگرایان ربود و بازی قدرت را به حالت برابرتری در آورد.
این کاهش قدرت تریبونی، تا آنجا پیش رفت که یک پیام چند دقیقه ای ویدئویی کم کیفیت، طومار کل نظام تبلیغاتی اصولگرایان را برای انتخابات مجلس دهم و خبرگان در هم پیچید و در حوزه سیاست، آنها را با شکستی تاریخی در پایتخت روبرو کرد. افزایش گشت های ارشاد به کمک نیروی انتظامی نشانه دیگری بود که به طور ضمنی به شکست اهداف فرهنگی اصولگرایان دلالت می کرد.
همه این جریانات و هزاران جریان دیگر، دوباره در یک نقطه با هم تلاقی خواهند کرد و آن انتخابات ریاست جمهوری 96 خواهد بود.
در ادوار اخیر، تمامی رییس جمهوران ایران هشت ساله شده اند و در یک حالت نرم، فردی که برای چهار سال بر مسند ریاست جمهوری تکیه زده شانس بیشتری برای پیروز شدن در انتخابات دور دوم دارد.
از این منظر نمی توان شانس بیشتر حسن روحانی و در نتیجه اصلاح طلبان را -به عنوان حامی اصلی او- نفی کرد. اما استراتژی اصولگرایان چه خواهد بود؟ آنها به خوبی میدانند در مقابل حسن روحانی باید بر سر انتخاب یک و فقط یک کاندیدا به تفاهم برسند و به طور یکپارچه به حمایت از او بپردازند. به گواه تاریخ جمهوری اسلامی؛ بر عکس انتخاباتی که در پایان دوره 8 ساله یک رییس جمهور برگزار می شود، در انتخابات پایان چهار ساله اول، چهره های گمنام و نا آشنا شانس چندانی برای رقابت ندارند. بنابراین تمرکز این جناح سیاسی باید بر چهره های نام آشنای خود باشد.
اما اینجا هم بخت با اصولگرایان یار نیست چرا که عموم چهره های آنها هرکدام به نوبه خود یک یا دو بار قبلا در انتخابات ریاست جمهوری متحمل شکست شده اند و در نگاهی واقع بینانه شانس چندانی ندارند.
به علاوه برخی از آنها به عنوان رقیب حسن روحانی وارد کارزار نخواهند شد. اینجاست که ستاره نام آشنای اصولگرایان روی فرش مخمل قرمز وارد کارزار می شود: محمود احمدی نژاد.
کسی که در انتخابات ریاست جمهوری سال 84، دکتر معین و مهدی کروبی و نهایتا اکبر هاشمی رفسنجانی را شکست داد و در انتخابات 88 هم محسن رضایی و میرحسین موسوی را به لیست خود اضافه کرد. او در هیچ انتخاباتی شکست نخورده و -بر خلاف ادعای برخی رسانه ها- به ویژه در شهرهای کوچکتر و روستاها دارای پایگاه مردمی مناسبی است. با این پیشفرض چند سناریو پیش روست:
سناریوی اول: احمدی نژاد وارد رقابت نمی شود. این اتفاقات بنا به طیفی از علل میتواند رخ دهد، یک سر طیف جبر خارجی و سر دیگر آن تصمیم شخصی احمدی نژاد است.
در میانه طیف، ترکیبی از این علل قرار می گیرند. از بحث رد صلاحیت در شورای نگهبان گرفته تا اینکه شخص محمود احمدی نژاد پالس های مناسبی برای پیروزی را از بطن جامعه دریافت نکند و در نتیجه وارد رقابت نشود از جمله علل مذکورند. عدم حضور محمود احمدی نژاد، عدم تمایل احتمالی چهره های شاخصی مثل علی اکبر ولایتی، محسن رضایی، محمد باقر قالیباف و ... - که حتی در صورت حضور در شانس پیروزی آنها تردید جدی وجود دارد- شانس پایین پیروزی دسته ای دیگر همچون حداد عادل، سعید جلیلی و ... ، نهایتا اصولگرایان را به سوی چهره های نا آشنا سوق خواهد داد. در این رقابت شانس حسن روحانی برای پیروزی مجدد بسیار بالا خواهد بود.
سناریوی دوم: احمدی نژاد وارد کارزار می شود اما با حمایت جامع اصولگرایان همراه نمی شود و در کنار او فردی به عنوان نماینده اصولگرایان (منظور اصولگرایان سنتی است) معرفی می شود. این فضا قتلگاه اصولگرایان سنتی در حوزه سیاست خواهد بود، چرا که احتمال غالب، پیروزی به روحانی و احمدی نژاد تعلق خواهد داشت و پیروزی هر یک از آنان به منزله شکست این جرگه از اصولگرایان خواهد بود.
اما قصه برای آنها همینجا تمام نمی شود. بالاخص پیروزی محمود احمدی نژاد، اینان را احتمالا برای 8 سال کاملا به حاشیه خواهد راند و چه بسا به نابودی آنان و تولد تفسیری نو از اصولگرایی در حوزه سیاست ختم شود.
پیروزی روحانی در این حالت آنچنان مذاق اصولگرایان را تلخ نخواهد کرد؛ زیرا اولا قدرت او 4 ساله خواهد بود، ثانیا شکست محمود احمدی نژاد، اصولگرایان سنتی را نسبت به طیف رقیب خود در درون جبهه اصولگرایی (به تعبیر رسانه ها، اصولگرایان تندرو) آسوده خاطر خواهد کرد و خطر شکست مطلق و حتی نابودی را از بین خواهد برد.
سناریوی سوم را «شوالیه» نام نهاده ام. حضور احمدی نژاد به عنوان نماینده تام و تمام اصولگرایان. چنین سناریویی برای اصولگرایان یک استراتژی کاملا هجومی تلقی می شود. این رقابت حقیقتا یک جنگ تمام عیار خواهد بود. پیروزی احمدی نژاد و در نتیجه اصولگرایان، پس از گذشت 4 سال از دولت روحانی پس لرزه های سنگینی در حوزه سیاست برای اصلاح طلبان خواهد داشت و آنان را دوباره از قدرت سیاسی دور خواهد کرد.
به علاوه روحانی در انتخابات از حمایت سید محمد خاتمی، اکبر هاشمی رفسنجانی و تمامی حامیان این دو برخوردار خواهد بود. شکست او، بت خاتمی و هاشمی را خواهد شکست و چه بسا برجام را به عنوان دستاورد 4 ساله او بر باد خواهد داد. به علاوه، اعتماد به نفس از دست رفته اصولگرایان را به آنان برخواهد گرداند.
در واقع پیروزی احمدی نژاد برای حامیانش و اصولگرایان، بسیار با ارزش تر از پیروزی روحانی برای اصلاح طلبان خواهد بود. اما در سوی دیگر سکه، شکست احمدی نژاد و پیروزی روحانی ضرب شده است. این شکست برای اصولگرایان عواقب ناگواری خواهد داشت. اولین نکته منفی این حالت، این است که احمدی نژاد به عنوان یکی از چهره های قدرتمند اصولگرا و از شانس های اصلی برای حضور در انتخابات سال 1400 خواهد بو.د.
دومین نکته این است که بر خلاف اصلاح طلبان که در صورت شکست، در پایگاه فرهنگ به تلاش مجدد خواهند پرداخت، و شانس بازگشت زودهنگام به قدرت برای آنان متصور است، اصولگرایان اما با این شکست چه بسا برای سالها در جایگاهی کم اثرتر از همیشه قرار گیرند. پس شکست احمدی نژاد هم –همانند شدت اثر پیروزی او برای قدرت آینده-در این سناریو برای اصولگرایان به مراتب از شکست روحانی برای اصلاح طلبان، تلختر خواهد بود.
سناریوی چهارم را "کوهنورد" نام نهاده ام. یک کوهنورد در مواقعی که توان بالا رفتن از یک صخره سخت را ندارد، آگاهانه، چند متری را به سوی پایین برمیگردد اما با این هدف که با یافتن مسیر مناسب صخره، دوباره به سوی قله حرکت کند. هرچند از نگاه ناظری که از پایین کوه او را میبیند حرکت اول او به پذیرش شکست و بازگشت تفسیر شود اما به زودی در خواهد یافت که این حرکت در باطن، حرکتی رو به جلو و در راستای رسیدن به قله است.
سناریوی چهارم برای اصولگرایان طرحی محافظه کارانه با نگاهی واقع بینانه به آینده و به موازات سناریوی اول -اما با یک تفاوت مهم -خواهد بود.
در این طرح، اصولگرایان هوشمندانه احمدی نژاد را وارد کارزار نمیکنند و به علاوه او را زیر تیغ شورای نگهبان نیز نمی فرستند، به زعم نگارنده، حتی یک بار رد صلاحیت شدن احمدی نژاد شانس او را برای تایید مجدد توسط شورای نگهبان در سالهای بعد و حضور در رقابت های ریاست جمهوری، برای همیشه از بین خواهد برد.
از دیگر فواید این طرح این است که با گذر زمان شاید برخی اتفاقات منفی دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد و به ویژه جریانات سالهای آخر قدرتش، در ذهن مردم و شورای نگهبان کمرنگ شود. پس همچون سناریوی اول، احمدی نژاد وارد کارزار نمی شود و بنابر آنچه بیان شد اینگونه از شانس اصولگرایان به شدت کاسته خواهد شد.
در این سناریو بهترین حالت برای اصولگرایان وارد کردن مهره ای سوخته در شطرنج انتخابات خواهد بود. در واقع آنان آگاهانه شکست خود را در این انتخابات می پذیرند اما بدون هدر دادن حتی یک گلوله، و تیزبینانه توان خود را به چهار سال بعد منتقل می کنند. سوزاندن مهره ای چون احمدی نژاد برای جناحی که از کمبود چهره مناسب انتخابات رنج میبرد بسیار ناگوار خواهد بود. به نظر می رسد این آینده نگری، شانس بازگشت به قدرت را برای اصولگرایان در انتخابات 1400 افزایش خواهد داد.
احمدی نژاد به حتم در انتخابات 1400 از شانس بیشتری برای پیروزی برخوردار خواهد بود. اصولگرایان این امکان را خواهند داشت تا با بهره گیری از تمام تریبون¬های خود و با علم به گزینه اصلی جناح خود در انتخابات 1400، از سال 1398 تبلیغات و تلاش های خود را آغاز کنند. این در حالی است که اصلاح طلبان برای پیدا کردن رقیبی که در سال 1400 هم از زیر تیغ شورای نگهبان رد شود و هم یارای رقابت با محمود احمدی نژاد را داشته باشد، باید هفت خوان رستم را بگذرانند.
* تحلیلگر مسائل سیاسی
* تحلیلگر مسائل سیاسی