ریشههای کودتای ۲۸ مرداد؛ از شکلگیری صنعت نفت تا حصر مصدق
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: از زمان سقوط دولت مصدق تا انقلاب ۵۷ که قدرت کامل در دست حکومت پهلوی بود، وقایع ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۳۲ را «قیام شاه و مردم» توصیف میکردند و میگفتند سقوط مصدق در نتیجه قانونشکنیها و تندرویهای او و واکنش مردمی علیه این اقدامات بوده است.
پس از انقلاب ۵۷ و دسترسی به اسناد تاریخی مشخص شد که این رخداد نامیمون کودتا بوده و از سالهای دهه هشتاد میلادی به بعد اسناد منتشر شده و درز کرده از وزارت خارجه بریتانیا و آمریکا و سازمانهای جاسوسی نشان داد نقش اصلی در کودتای ۲۸ مرداد را بریتانیا و ایالات متحده داشتند؛ آنها به اراذل و اوباش پول دادند و روحانیون را علیه جبهه ملی تحریک کردند. حتی بر اساس سند ویلبر، محمدرضا شاه خود مخالف کودتا علیه مصدق بوده و نهایتا با وعدههای ایالات متحده راضی به انجام آن شده است.
امروزه سلطنتطلبان که مصدق را قانونشکن مینامند، نولیبرالها که مصدق را عوامفریب و فاشیست میدانند و بنیادگرایان که مصدق را غربزده میدانند، زیر چتر یک گفتمان واحد متحد شدهاند و به همگی به جبهه ملی حمله کرده و خیلیها میگویند ۲۸ مرداد اصلا کودتا نبوده است؛ استدلالی هم که در سالهای اخیر مدام در نشریات تخصصی اصلاح طلب مثل مهرنامه تکرار میشود، بر سرسختی مصدق در مواجهه با بریتانیا و آمریکا و رد پیشنهادهای خردمندانه آنان تاکید میکند که به کلی با اسناد تاریخی مغایرت دارد.
پادکست روایت کودتای ۲۸ مرداد
کودتای ۲۸ مرداد از تلخترین وقایع تاریخ معاصر ایران است؛ کشوری مانند ایران که از نخستین کشورهای جهان در زمینه ملی کردن صنعت نفت بود، در نتیجه کودتای ۲۸ مرداد به یکی از آخرین کشورهایی بدل شد که صنعت نفت ملی دارند. تبعات سیاسی کودتا از این هم بدتر بود: در نتیجه کودتا تمام نیروهای ترقیخواه و وطندوست سرکوب شدند و عملا راه برای بنیادگرایی باز شد؛ نتیجه این تک قطبی شدن نیروهای سیاسی را در ایران امروز میتوان مشاهده کرد.
آغاز صنعت نفت در ایران
به گزارش رویداد۲۴ سرگذشت نفت در ایران با امتیاز دارسی آغاز میشود. در سال ۱۲۸۰ هجری شمسی ویلیام ناکس دارسی حقوق ۶۰ ساله اکتشاف، استخراج و فروش نفت را برای ۶۰ سال از مظفر الدین شاه خرید. دارسی امتیاز خود را به شرکت نفت «برمه-انگلستان» فروخت و یک سال بعد از آن شرکت «پرشیا-انگلیس» تاسیس شد. در سال ۱۲۸۷ اولین حلقه نفت ایران در حوالی مسجد سلیمان کشف شد. بریتانیا همچنین شیخ خزعل را برای دادن امتیاز اکتشاف واستخراج نفت در آبادان به بریتانیای کبیر راضی کرد.
مطالبی برای مطالعه بیشتر در همین زمینه
دکتر محمد مصدق؛ سیاستمداری با حامیان و مخالفان سرسخت
دکتر حسین فاطمی؛ سیاستمدار آزادیخواهی که تیرباران شد
محمدرضا شاه پهلوی؛ مردی برای افسوس یا دیکتاتوری بیرحم؟
سپهبد رزم آرا؛ نظامی بلندپروازی که ترور شد
ارتشبد نعمت الله نصیری؛ تاجر امنیتی در ساواک
تصویر رنگی به جا مانده از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
داستان ملی شدن صنعت نفت ایران / اعتراضاتی که به یک مطالبه ملی انجامید
لباس شخصیها چه کسانی هستند و خاستگاه تاریخی آنها چیست؟
به گزارش رویداد۲۴ وینستون چرچیل قصد داشت سوخت نظامی ارتش بریتانیا را از ذغال سنگ به نفت تغییر دهد از همین رو پارلمان بریتانیا را راضی کرد سهام عمده شرکت نفت «انگلیس-پرشیا» را خریداری کند. در سال ۱۳۱۴ که رضا شاه پهلوی نام پرشیا را به ایران تغییر داد، نام شرکت نیز به «ایران-انگلیس» تغییر کرد. این شرکت در آن زمین به یکی از هفت شرکت بزرگ جهان تبدیل شده بود و پس از جنگ جهانی دوم اهمیتی حیاتی برای بریتانیای کبیر داشت چرا که با شش میدان نفتی روزانه بیش از ۳۵۷ هزار بشکه نفت تولید میکرد و سالانه ۲۴ میلیون پوند مالیات به دولت بریتانیا میداد و همچنین ۹۲ میلیون پوند ارز وارد خزانه کشور انگلستان میکرد؛ این ارقام در شرایط بد اقتصاد بعد از جنگ بسیار قابل توجه بود. این اهمیت برای ایرانیان دو چندان بود چرا که بزرگترین پالایشگاه نفت در جهان را در آبادان ایجاد کرده بودند و شرکت نفت «ایران-انگلیس» بزرگترین کارفرمای صنعتی در کشور محسوب میشد که بیش از ۶۳ هزار کارگر صنعتی داشت.
اما در این میان سهم ایرانیان بسیار ناچیز بود: بنا بر قرارداد دوم دارسی ۲۰ درصد درآمد شرکت متعلق به دولت ایران بود در حالی که این ۲۰ درصد را با کسر مالیات و اغلب با تاخیر بسیار به ایرانیان پرداخت میکردند. این همه در شرایطی بود که مکزیک در همان زمان صنعت نفت خود را ملی کرده بود و کشورهایی مانند ونزوئلا، کویت و عربستان قراردادهای ۵۰ درصدی با پیمانکاران خارجی داشتند.
در اواخر دهه سی مطبوعات ایران مدام از این موضوع مینوشتند که در تمامی این سالها سهم ایرانیان از ذخایر نفت زیر پایشان تنها و تنها ۱۰۵ میلیون پوند بوده در حالی که ۱۷۰ میلیون پوند مالیات تنها به دولت بریتانیا داده شده است. از طرفی آمریکا نیز در این ماجرا ذینفع بود چرا که بریتانیای کبیر در عوض بدهیهای جنگی که به ایالات متحده داشت نفت را با قیمت بسیار کمتر از قیمت جهانی به ایران میفروخت. اما خود ایرانیان مجبور بودند نفت را به قیمت جهانی از بریتانیا خریداری کنند.
عامل دیگر نارضایتی به تبعیض گسترده نژادی و طبقاتی بین کارگران ایرانی و غیر ایرانی باز میگشت. شرکت با فارسی زبانها قرارداد دائم نمیبست و اجازه نمیداد کارگران از سطح کارگران ساده بالاتر بروند و کارگران ماهر را از هند و فلسطین استخدام میکرد. در حالی کارکنان بریتانیایی شرکت در خانههای مجلل با آشپز و خدمتکار زندگی میکردند، کارگران ایرانی در حلبی آبادهای آبادان سکنی گزیده بودند و دستمزد و تغذیه و بهداشت بسیار نامطلوبی داشتند. این نابرابری به حدی بود که خود کارگران بریتانیای در نامهای به لندن از نگاه نژادپرستانه شرکت به ایرانیان شکایت کردند.
اعتصابات کارگران شرکت نفت که منجر به ملی شدن صنعت نفت شد
در سال ۱۳۰۸ هجری شمسی کارگران دست به اولین اعتصاب خود زدند و متاثر از گروههای زیرزمینی چپ خواستار حق مسکن، دستمزد روزانه، ساعات کار روزانه ۸ ساعت و حق تشکیل اتحادیه مستقل شدند، اما شرکت به سرعت این اعتصابها را سرکوب کرد و از شاه به خاطر همیاری و کنترل اوضاع تشکر کرد.
اعتصاب بزرگ بعدی در تیر ماه ۱۳۲۵ با حضور بیش از ۸۰ هزار کارگر رخ داد و به سراسر مراکز نفت خیز جنوب گسترش یافت. در میانه تظاهرات زنی که نامش را نمیدانیم یک سخنرانی تاریخی ایراد کرد: «رفقا، نفت برای ما در حکم جواهر است باید این جواهر را پس بگیریم وگرنه انسانهای بی ارزشی هستیم.» این سخنرانی اولین مطالبه عمومی برای ملی کردن صنعت نفت بود.
این اعتصابها از لحاظ مضمون، خواستهای سیاسی و صنفی و نیز از نظر شرکتکنندگان در تاریخ جنبش کارگی ایران بیسابقه بود. مطالبات اعتصابکنندگان عبارت بود از: برکناری مصباح فاطمی استاندار خوزستان، اجرای کامل قانون کار، خلع سلاح عشایر خوزستان که در خدمت شرکت نفت بودند و جلوگیری از دخالتهای شرکت نفت در امور سیاسی ایران.
دولت برای در هم شکستن اعتصاب حکومت نظامی اعلام کرد. عشایر مسلح جنوب به تحریک شرکت نفت «ایران-انگلیس» به کارگران اعتصابی یورش بردند، ۴۷ نفر از کارگران جان باختند و ۷۰ تن نیز زخمی شدند. دولت بریتانیا دو کشتی جنگی به ایران ارسال کرد که در بندر آبادان پهلو گرفتند.
در تیر ماه همان سال، شرکت برای دستیابی به سود بیشتر مزد روز جمعه را لغو کرد و بحران شدت گرفت. این بار ۶۵ هزار نفر از کارگران پالایشگاه و میادین نفتی در خوزستان اعتصاب کردند. اعتصاب کنندگان شامل تکنیسینها، دفترداران، معلمان و حتی آشپزهای خانههای انگلیسی را شامل میشد. بسیاری از کارگرن دستگسر شدند، اما شرکت در نهایت پذیرفت دستمزدها را بالا ببرد و حقوق روزجمعه را بپردازد. اما تبعیض بین کارگران انگلیسی و ایرانی همچنان باقی بود.
مجموعه این اتفاقات و خصم دیرینه ایرانیها نسبت به استعمارگران انگلیسی خصم ایرانیان نسبت به دولت بریتانیا را بیش از پیش کرده بود. استعمارگر دیگر یعنی روسیه تزاری بود که تا آن زمان همواره نقش منفی در ایران بازی کرده بود و اقداماتش حتی بیش از دولت بریتانیا علیه منافع ملی ایران بود با این حال بعد از انقلاب کمونیستی اکتبر، روسیه تمام امتیازات استعماری خود را در ایران لغو کرد و بسیاری امتیازهای مفید نیز به ایران تفویض کرد. این امر باعث خوشبینی ایرانیان به شوروی و باعث اقبال حزب توده در میان مردم شد. اینک تنها دشمن بزرگ ایرانیان بریتانیا بود البته کمی بعدتر اتحاد شوروی نیز در ماجرای اعطای امتیاز نفت شمال و حمایت خود از پیشه وری در آذربایجان تاحدی تصویر مطلوب خو در دیده ایرانیان خدشهدار کرد. مجموعه آن رخدادها فضا رابرای خیزش یک جنبش ملی که منتقد هر دوکشور بود آماده میکرد.
ورود مصدق به مجلس شانزدهم
به گزارش رویداد۲۴ دکتر محمد مصدق در دوره شانزدهم وارد مجلس ملی شد. نزدیکترین چهرهها به مصدق افراد جوان و ملیگرا بودند که عمدتاً تحصیلات خود را در فرانسه گذرانده بودند. کسانی، چون دکتر علی شایگان که حقوقدان و مدرس دانشگاه تهران بود، دکتر حسین فاطمی که اولین فارغ التحصیل روزنامهنگاری از فرانسه بود، حسین مکی که ابتدا از نزدیکان قوام بود و بعدها به سوی مصدق گرایش پیدا کرده بود و ۹ نفر دیگر که همگی عضو حزب ایران بودند. مهندس کاظم حسیبی مشاور مصدق در امور فنی بود، الهیار صالح سفیر ایران در واشنگتن بود که به مصدق در امور مربوط به آمریکا مشاوره میداد.
تعداد زیادی از این افراد جزو دانشجویانی بودند که رضا شاه برای تحصیل به فرنگ فرستاده بود. آبراهامیان در کتاب «کودتا» میگوید: «اکثر این افراد از خانوادههای اشرافی، زمیندار و بازاری بودند. بسیاری از آنها سید بودند اما در اسم خود از عنوان سید استفاده نمیکردند. این افراد که حلقه درونی جبهه ملی را تشکیل میدادند همگی تحصیل کرده و متخصص بودند که همین امر به دکتر مصدق امکان مانور در زمینههای مختلف به واسه تخصص مشاورانش میداد.»
تاسیس جبهه ملی توسط دکتر مصدق
مصدق در سال ۱۳۲۸ در اعتراض به تقلب در انتخابات مجلس همراه ۱۹ نفر دیگر در کاخ مرمر تحصن کرد. پس از اتمام تحصن جلسهای در منزلش برگزار کرده و جبهه ملی را تشکیل داد. مصدق به عنوان دبیر کل جبهه انتخاب شد و شایگان، نریمان، امیر علایی و کریم سنجابی به عنوان اعضای موقت کمیته اجرایی برگزیده شدند. همچنین یک کمیته تبلیغاتی متشکل از فاطمی (سردبیر باختر امروز)، احمد زیرک زاده (سردبیر ایران)، خلیلی (سردبیر اقدام)، محمد رضا جلالی نایینی (سردبیر کشور)، عمیدی نوری (سردبیر داد)، خلیل ملکی (سردبیر ستاره) و مظفر بقایی تشکیل شد.
اساسنامه را هم دکتر فاطمی نوشت که در بر لزوم انتخابات قابل اطمینان، مطبوعات آزاد، پایان حکومت نظامی و اجرای واقعی قانون اساسی مشروطه تاکید شده بود. همچنین از گروهها و احزاب میهنپرست در خواست شد که به جبهه ملی بپیوندند.
در هفتههای بعد انجمنهایی مانند کانون وکلا و مهندسین و حزب ایران به جبهه ملی پیوستند. مظفر بقایی با پیوستن به خلیل ملکی، حزب زحمتکشان را تشکیل داد. ملکی در جریان امتیاز نفت شمال و حمایت حزب توده از پیشه وری از حزب توده انشعاب کرده بود و بقایی نیز در میان طبقات پایین بازاریان و لوطیها نفوذ زیادی داشت که بعدها با گسست از جبهه ملی اراذل و اوباش را به تخریب دفاتر و ضرب و جرح اعضای جبهه ملی تحریک کرد.
دیگر شخصیت تاثیرگذار در جریان ملی شدن صنعت نفت آیت الله کاشانی بود که در سال ۱۳۰۰ از عراق به ایران پناهنده شد و در سال ۱۳۰۴ جزو مجلس موسسان شده و به سلطنت رضا شاه رای مثبت داده بود. کاشانی در سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ هجری شمسی به اتهام جاسوسی برای آلمانها توسط انگلستان زندانی شد و اندکی پس از آن توسط احمد قوام السلطنه به علت اعتراض علیه تقلب در انتخابات زندانی شد.
زمانی که در بهمن ماه ۱۳۲۷ به محمدرضا شاه پهلوی سوء قصد شد، بهانه خوبی برای تکقطبی کردن جامعه و کسب قدرت بیشتر برای محمدرضا پهلوی ایجاد شد. شاه مجلس سنا را تشکیل داد که نصف اعضایش را خود انتخاب میکرد. حزب توده را غیر قانونی اعلام کرد و کاشانی را تا دو سال به بیروت تبعید کرد.
هوادارن کاشانی، صنف قنادان و نانوایان بودند. سفارت بریتانیا کاشانی و پسرانش را افرادی سرسخت توصیف میکند، اما در نامهها تاکید میشد که به آسانی میتوان آنها را علیه مصدق تحریکشان کرد. کاشانی با فداییان اسلام که جزو نخستین گروههای بنیادگرا در ایران بودند رابطه کمی داشت.
جبهه ملی در انتخابات مجلس شانزدهم یازده کرسی را به دست آورد و دکتر مصدق نفر اول تهران شد. انجمنهای طبقه متوسط، روشنفکران و اصناف بازار اغلب طرفدار و حامی جبهه ملی بودند. همه اینها باعث میشد کمتر سیاستمداری جرات مخالفت با جبهه ملی و جنبش ملی شدن صنعت نفت را داشته باشد.
جبهه ملی به صورت ناخواسته و غیر مستقیم حمایت حزب توده را نیز به دست آورده بود. حزب توده بر اتحادیههای کارگری مسلط بود و پشتیبانی ارزشمندی را در اتحادیهها برای مصدق فراهم کرد. با این حال حزب توده با وجود حمایتش از ملی کردن صنعت نفت، خود مصدق را نماینده بورژوازی کمپرادور (وابسته) میدانست و به اعضای جبهه ملی حمله میکرد. این موضع تا تیر ۱۳۳۱ ادامه داشت و پس از آن تاریخ بود که حزب توده به مصدق نزدیک شد.
در حالی که مصدق و یارانش برای نفوذ هر چه بیشتر در مجلس و ملی کردن صنعت نفت تلاش میکردند، شرکت آمریکایی آرامکو قراردادی با عربستان سعودی امضا کرد که بر اساس آن ۵۰ درصد سود اکتشاف و استخراج نفت به عربستان سعودی میرسید. چنین قراردادی مایه رشک ایرانیان بود و زمینه را برای بسط نفوذ مصدق فراهم میکرد. در همین زمان بود که شاه، سپهبد حاجیعلی رزم آرا را به نخست وزیری گماشت.
رزم آرا در نطق مشهوری در مجلس جمله مشهوری گفت که موجب خشم گروههای دیگر شد: «ما حتی نمیتوانیم لولهنگ (به معنای آفتابه) بسازیم.» در واقع رزم آرا با این استدلال که ایرانیها حتی توان ساختن یک آفتابه را هم ندارند مخالف شدید ملی شدن صنعت نفت بود و در پشت پرده در حال رایزنی برای قراردادهایی مانند قرارداد آرامکو و عربستان بود. اما رزم آرا پیش از اینکه بتواند اقدامی کند، به دست فداییان اسلام ترور شد.
روز پس از ترور رزم آرا، مصدق رای تمامی اعضای کمیسیون نفت مبنی بر رد توافقنامه الحاقی را گرفت و همزمان ماده واحدهای مبنی بر ملی کردن صنعت نفت را به مجلس ارائه کرد که در آن چنین گفته شده بود: «به نام سعادت ملت ایران و به منظور تامین صلح جهان، امضا کنندگان ذیل پیشنهاد مینمایند که صنایع نفتی ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی شوند. یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت قرار گیرد.»
یک هفته بعد در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ مجلس شورای ملی با اکثریت آرا پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب کرد. شاه نیز با صدور حکم نخست وزیری حسین علاء سعی در کم کردن از تنشها کرد. همزمان اعتصاب گسترده دیگری شرکت نفت را فلج کرد؛ کارگران و ملیگرایان برای احقاق حقوق خود متحد شده بودند.
کارگران به علت کاهش حق مسکن اعتصاب کردند و اعتصابات به سرعت در تمام میادین نفتی گسترده شد. شرکت اعلام کرد روزهای اعتصاب از حقوق سالانه کارگران کسر خواهد شد و همین موضوع شدت بیشتری به اعتصابات داد و آتشها را شعلهور کرد. دولت حکومت نظامی اعلام کرد و بریتانیا سه ناو جنگی رهسپار خلیج فارس کرد.
بحران با دستور شلیک به کارگران معترض در آبادان و بندر ماهشهر بالا گرفت و همین موضوع سطح مطالبات را از دستمزد بیشتر به ملی کردن صنعت نفت ارتقاء داد. در بندر ماهشهر در اثر شلیک نیروهای دولتی دو زن و یک کودک کشته شدند و در آبادان هم ۹ کارگر کشته شده و سی نفر زخمی شدند. این تیراندازیها باعث شد مردم به انگلیسیها حمله کنند و چند تن از انگلیسیها کشته شدند. ارتش مجبور شد چهارده تانک و دو تیپ زرهی را به خیابانها بیاورد.
۵۰ هزارنفر در این اعتصابات شرکت کردند و حزب توده در سراسر کشور راهپیماییهایی در همبستگی با جنبش ملی کردن صنعت نفت برگزار کرد. اعتصاب تا اردیبهشت سال ۱۳۳۰ یعنی همان سالی که مصدق طرح خود را به کمیسیون نفت برد، ادامه یافت.
اعتصابات کارگری یکی از مهمترین عوامل ملی شدن صنعت نفت بود که مورخان میل به لاپوشانی آن دارند، شاید تنها استثنا مصطفی فاتح و کتاب پنجاه سال نفت در ایران باشد. مصطفی فاتح مینویسد «اعتصاب عملا کشور را به لبه پرتگاه برد و در نتیجه به بالاگرفتن اعتراضات و انتخاب مصدق انجامید.»
به گزارش رویداد۲۴ دکتر مصدق چند روز پی از رد کمیسیون الحاقی طرح ۹ مادهای ملی کردن صنعت نفت را ادائه داد. بر اساس این طرح شرکت نفت «ایران-انگلیس» باید به شرکت ملی نفت ایران تبدیل شود و تکنسینهای ایران باید آموزشهای لازم را ببینند تا جای تکنسینهای خارجی راربه مرور بگیرند.
علاء در نهم اردیبهشت استعفا کرد و مصدق با زیرکی تمام برای قبول نخست وزیری شرط قبول بلافاصله طرح ۹ مادهای را گذاشت که قبول شد و طرح ۹ مادهای در دهم اردیبهشت، فردای آن روز، برای توشیح به شاه ارائه شد، در نتیجه این اقدامات صنعت نفت ایران ملی شد و جواهر لعل نهرو اولین مقام خارجی بود که برای ایرانیان پیام تبریک فرستاد. پایین کشیدن پرچم بریتانیا از میادین نفتی ایران گام مهمی در راستای استقلال سیاسی-ملی برای ایرانیان بود و نشانی از زوال امپراطوری بریتانیا.
برنامه بریتانیا پس از خلع ید شرکت نفت انگلیس
از دست دادن نفت ایران برای بریتانیا به معنی از دست دادن قیمتگذاری روی نفت بود و بسیار گران تمام میشد. آمریکا که از استخراج نفت ایران توسط بریتانیا نفع میبرد از ترس گرانتر شدن نفت در آینده و احتکار آن توسط کشورهای نفت خیز وارد مناقشه «ایران-بریتانیا» شد. بنابر اسناد وزارت خارجه بریتانیا، انگلیسیها حاضر بودند هرگونه امتیازی اعم از سود بیشتر و سهام به ایرانیان بدهند، ولی به هیچ وجه حاضر به دادن «کنترل نفت» نبودند.
آمریکا و بریتانیا برای حل این مشکل تصمیم گرفتند ملی شدن صنعت نفت را در ظاهر بپذیرند، اما در عمل کنترل آن را در اختیار داشته باشند. سرسختی مصدق و غیرقابل انعطاف بودن خواستههایش، مانعی جدی برای این امر بود و آمریکا و بریتانیا راهی جز ساقط کردن دولت مصدق برای حفظ قدرت خود در زمینه انرژی نداشتند، از همین رو دستگاه پروپاگاندای بریتانیا و ایالات متحده حملهای تمامعیار را به مصدق و یارانش آغاز کرد و انواع نسبتهای ناروا را به اعضای جبهه ملی نسبت داد. رادیو بی بی سی فارسی هم مدت زمان برنامههایش را دو برابر کرد و مدام با دعوت از «کارشناسان» و پخش برنامههای متعدد تکرار میکرد که ملی شدن صنعت نفت حاصلی جز فقر و فلاکت برای ایرانیان نخواهد داشت.
آبراهامیان مینویسد: «حملات تبلیغی بریتانیا به قدری موثر افتاد که تا همین امروز بسیاری معتقدند بریتانیا و آمریکا به دنبال مصالحه با مصدق بودند، ولی او با سرسختی و لجاجت هر گونه صلح را رد میکرد و فرصتها را میسوزاند.»
با ادامه تنشها بریتانیا به دلیل آنچه نقض یکطرفه قرارداد مینامید از ایران در دادگاه لاهه شکایت کرد. دیوان در حکم موقت پیشنهاد کرد که تا زمان حل اختلافات شرکت ملی نفت ایران توسط یک هیات پنج نفره متشکل از دو بریتانیایی، دو ایرانی و یک نفر از کشوری ثالث اداره شود.
ایرانیها این حکم را نقض حاکمیت ملی خود دانستند و رد کردند. بریتانیا و ایالات متحده همزمان از طرق دیگری یعی در پیروزی در نبرد با مصدق داشتند. از تحریم و بلوکه کردن داراییهای ایران تا فرستادن تجار و متخصصین به ایران برای اقناع مصدق در جهت منافع خود. اما هیچکدام اینها اثربخش نبودند. درگیریهایی که در روز ورود نماینده بریتانیا به تهران بین حزب زحمتکشان و سومکا که مزدوران سیآیای بودند با حزب توده که علیه بریتانیا راهپیمایی ترتیب داده بود باعث شد کشته شدن ۱۶ نفر شد که مصدق به همین بهانه زاهدی را برکنار کرد و رئیس پلیس را به دادگاه کشاند.
با بی نتیجه ماندن اقدامات فریبکارانه بریتانیا و آمریکا، نهایتا بریتانیا شکایتی را علیه ایران به شورای امنیت تسلیم کرد. مصدق و یارانش در همان سال به نیویورک رفتند و در سازمان ملل متحد از حق انکارناپذیر ایران برای ملی کردن صنعت نفت دفاع کردند. مصدق شرکت نفت ایران انگلیس را با کمپانی هند شرقی مقایسه کرد و از مقاومت مردم ایران علیه استعمار تا آخرین قطره خونشان سخن گفت. همچنین پیشنهاد همکاری با تکنسینهای بریتانیایی و پرداخت غرامت منصفانه به بریتانیا را داد اما بریتانیا مذاکرات را به تاخیر انداخت تا بتواند دولت مصدق را ساقط کند و با نخست وزیر بعدی مذاکره کند. مصدق پس از بازگشت، کابینهاش را تغییر داد و ترکیبی از چپگرایان را جانشین محافظه کاران کرد.
اختلاف مصدق و کاشانی
با انتخابات مجلس ششم بریتانیا متوجه اختلاف مصدق و کاشانی شد که فرصت خوبی برای دولت بریتانیا بود تا زمینههای سرنگونی مصدق را فراهم کند. شاه نیز سعی کرد حمایت کاشانی را به دست بیاورد و کاشانی به هوادارانش دستور داد از خاندان سلطنت انتقاد نکنند. مصدق نیز با استناد به قانون اساسی، از شاه درخواست کرد که خودش وزیر جنگ را تعیین کند؛ این در حالی بود که وزیر جنگ تا آن زمان توسط شاه تعیین میشد. شاه قبول نکرد و مصدق استعفا کرد.
استعفای مصدق در ۲۵ تیر ماه اعلام شد و محافظهکاران مجلس، قوام را به عنوان نخست وزیر انتخاب کردند. در سی تیر ماه حزب توده و جبهه ملی اعتصابی سراسری شکل دادند و بسیاری از اصناف بازار از این قیام پشتیبانی کردند. در راهپیمایی ظهر سی تیر شعارهای تندی علیه قوام و شاه داده شد که باعث استعفا و مخفی شدن قوام شد و مجلس فردای آن روز به بازگشت دکتر مصدق به نخست وزیری رای داد و انتخاب وزیر جنگ را نیز به او محول کرد. در قیام سی تیر دهها نفر کشته شدند که مجلس آنها را «شهدای راه میهن» اعلام کرد.
به گزارش رویداد۲۴ مصدق بلافاصله پس از این پیروزی دست به تصفیه مجلس زد و ژنرالهای فاسد ارتش را برکنار کرد؛ همچنین بودجه دربار را کاهش داد و اشرف پهلوی را که دخالتهای نابجایش در سیاست مشکل ساز شده بود مجبور به ترک وطن کرد. اقدامات دکتر مصدق ساختاری و انقلابی بودند؛ تمام زمینهایی که رضاشاه به ناحق غصب کرده بود را به دولت بازگرداند و اصلاحاتی در زمینههای مالی، آموزشی و بوروکراتیک را آغاز کرد.
یاران مصدق، کسانی، چون مانند دکتر فاطمی، پستهای اساسی کشور را گرفتند و این برای نخستین بار در تاریخ ایران اتفاق میافتاد که هیچکدام از وزرا نزدیک به دربار نبودند. اصلاحات مصدق همگی در جهت مدرن سازی اجتماعی سیاسی کشور بودند و برخی از آنها مانند ایجاد فضای باز مطبوعات و حق اعطای رای به زنان باعث خشم مرتجعین شده بود. مصدق قدرتی به دست آورده بود که تا آن زمان هیچکدام از نخست وزیران ایران نداشتند؛ شاه از این رویداد بسیار افسرده و غمگین شده بود به فکر خروج از کشور افتاد.
بریتانیا و آمریکا دیگر کاملا متقاعد شده بودند که تنها راه خلاصی از شر مصدق کودتای نظامی علیه اوست. دولت بریتانیا به جاسوسان خود دستور داد با نظامیان برجسته ایرانی که منافعشان با اصلاحات مصدق در خطر افتاده بود وارد مذاکره شوند و آنها را برای کودتا آماده کنند. بریتانیا همچنین از طریق برادران رشیدیان پول کلانی به بسیاری از روزنامه نگاران، روحانیون، اراذل و اوباش و دیگر مخالفان مصدق رساند. برادران رشیدیان نفوذ زیادی در میان اراذل داشتند و دو لات معروف تهران، طیب حاج رضایی و شعبان جعفری گوش به فرمان آنها بودند. بریتانیا همچنین با زاهدی که مخفی شده بود وارد مذاکره شد و او را الگوی خوبی برای جانشینی مصدق یافت.
آمریکاییها نیز تمام تلاش خود برای نزدیک شدن به آیت الله کاشانی را انجام دادند. بسیاری از آنها نزد کاشانی میرفتند و خود را مسیحیانی نادم نشان میدادند که به مذهب حقه تشیع گرایش پیدا کردهاند. کاشانی هم به آمریکاییها گفته بود که به فضل الله زاهدی به عنوان جانشین مصدق نظر مساعد دارد.
مصدق با مشاهده تحریکات بریتانیا دستور بستن سفارت این کشور به اتهام دخالت در امور داخلی و سعی در انجام کودتای نظامی را داد. ۹ نفر از اعضای جبهه ملی در نتیجه فشارها از جبهه ملی جدا شدند و همزمان روحانیون و اسلامگرایان فعالیت نظاممند خود علیه مصدق را تشدید کردند. از نظر اسلامگرایان مصدق با مجاز کردن مصرف مشروبات الکلی، ایجاد مدارس مختلط که در آنها دختران و پسران در یک کلاس مینشستند! دادن پول و ثروت نهادهای مذهبی به مراکز مدرن آموزشی و تلاش برای اعطای حق رای به زنان علیه اسلام اقدام میکند و باید با او مانند کفار معامله کرد.
آیت الله کاشانی نیز اینک دیگر علنا دشمن مصدق شده بود. کاشانی رئیس مجلس بود و زمانی که دولت حکم دستگیری زاهدی را داد کاشانی به او اجازه تحصن در صحن مجلس را داد و پسران کاشانی نیز به زاهدی پیوستند.
زمانی که مصدق خواهان انحلال مجلس شد تا پارلمانی جدید بر اساس قانون اصلاح شده انتخابات تشکیل شود، کاشانی به تندی به او حمله کرد و مصدق را دیکتاتور خطاب کرد. در آن زمان عملا یکسوم نمایندگان مجلس حقوق بگیران سرویسهای جاسوسی بریتانیا و آمریکا بودند.
بریتانیا و آمریکا در آبان ماه سال ۱۳۳۱ نقشهای مشترک برای سرنگونی مصدق تهیه کردند که در اواسط فروردین ۱۳۳۲ در واشنگتن تایید شد. وزارتهای خارجه آمریکا و بریتانیا در یازدهم تیرماه نقشه را تایید و امضا کردند و در ۲۱ تیرماه همان سال نقشه به امضای آیزنهاور و چرچیل رسید.
برنامه کودتای ۲۸ مرداد
کرمیت روزولت رئیس عملیات بود و زاهدی در تمام مراحل به آنها مشورت میداد و عملیات در دوبخش روانی و نظامی طراحی شده بود. قسمت اصلی جنگ روانی عبارت بود از برجسته کردن فرضیه خطر کمونیسم که حساسیت روحانیون و سلطنتطلبان را بر میانگیخت. همکاری حزب توده با مصدق نیز میتوانست به عنوان شاهدی برای این مدعا مطرح شود. پروپاگاندای امپریالیسم با ترجیع بند «خطر کمونیسم» در رسانهها و مطبوعات فعالیت میکرد و بخش نظامی کودتا به شاه محول شده بود.
طبق نقشه نصیری در نیم شب ۲۵ مرداد به سمت خانه مصدق رفته و حکم عزل وی را تقدیم کرد؛ مصدق که با اطلاع اعضای حزب توده (رییس دفتر سرلشکر نصیری که عضو سازمان نظامی حزب توده بود) از نقشه با خبر شده بود دستور دستگیری نصیری را داد. دسته دیگری از نظامیان نیز برای دستگیری نزدیکان مصدق راهی شد و باتمانقلیچ نیز به مرکز رادیو رفت، اما با دیدن جماعتی که انتظارش را میکشیدند ترسید و فرار کرد.
کودتا در این مرحله شکست خورد و شاه با همسرش ثریا از ایران فرار کرد. روز بعد از کودتا طرفداران مصدق تظاهرات کردند. روزولت، اما شکست کودتا را قبول نکرد. هندرسون سفیر ایالات متحده در ۲۷ مرداد با مصدق ملاقات کرد و هندرسون در این ملاقات به او وعده داد که در صورت بازگشت نظم به کشور آمریکا دولت مصدق را به رسمیت خواهد شناخت. مصدق نیز به هندرسون اعتماد کرد و دستور ممنوعیت تظاهرات و دستگیری اعضای حزب توده را صادر کرد. این کار بزرگترین اشتباه مصدق بود. هندرسون دامی برای او پهن کرده بود و مصدق با دم به تله داده بود.
مصدق با این فرمان حامیانش را از میدان به در کرد. اکنون میدان به دست کودتاچیان و مخالفان مصدق افتاده بود. هشت صبح روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ تعداد چشمگیری از اراذل و اوباش که از طرف آمریکاییها اجیر شده بودند قمه و چاقو به دست در خیابانهای تهران به راه افتادند و با شعار جاویدشاه به طرفداران جبهه ملی و مخالفان شاه حمله کردند. دفاتر روزنامههای باختر امروز و دیگر روزنامههای حامی جبهه ملی توسط اوباش به آتش کشیده شد. اندکی بعد گروه فداییان اسلام و اعضای حزی سومکا، حزب طرفدار نازیسم، به این اوباش پیوستند. از طرف دیگر نظامیان حامی مصدق به دستور سرتیپ دفتری بازداشت شدند و ارتباط مصدق با حامیانش با تصرف مخابرات به کلی قطع شد.
حوالی ساعت پنج عصر نظامیان به خانه مصدق حمله کردند و سرهنگ ممتاز که از خانه مصدق دفاع میکرد، پس از دو ساعت درگیری تسلیم شد و مصدق با پانزده نفر از نزدیکانش فرار کرد. مصدق میتوانست مقابله به مثل کند، ولی از ترس جنگ داخلی و دخالت دول بیگانه کاری انجام نداد. ۷۳ نفر در درگیریها کشته شدند و مصدق فردای کودتا خود را تسلیم شهربانی کرد.
چند روز بعد شاه به کشور بازگشت و دیدار آیت الله کاشانی رفت. زاهدی نخست وزیر شد و نواب صفوی سقوط مصدق را «انقلاب اسلامی» نامید! کاشانی در اظهار نظری مشهور در این باره چنین گفت: «مصدق شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید، اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد بازگشت. ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست.»
سقوط مصدق پیروزی بزرگی برای نیروهای ارتجاع، روحانیون و سلطنتطلبان بود. همچنین برای منافع ایالات متحده و بریتانیا ثمربخش بود. مصدق پس از کودتا در دادگاه نظامی محاکمه شد و تا آخر عمر در حصر خانگی ماند و ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ در بیمارستان نجمیه تهران درگذشت.
سرنگونی دولتهای مساله ساز پس از آن به یکی از ارکان سیاستمداران آمریکا بدل شد که شاید مشهورترین نمونه آن پس از کودتای ۲۸ مرداد مورد شیلی و سرنگونی سالوادور آلنده باشد.
کودتا صنعت نفت را ملی زدایی کرد، مخالفان ترقیخواه و سکولار شاه را نابود کرد، باعث گسست طبقه روشنفکر و متوسط از نظام شاهنشاهی شد و دشمنی را به دشمنان تاریخی مردم ایران اضافه کرد؛ ایالات متحده آمریکا.
حیف است این مطالب با اغلاط املایی زیاد چاپ شود
و دلیل خروج شاه از کشور، اظهارات لایعقل و دیوانه وار دکتر حسین فاطمی از تاریخ ۲۴ مرداد تا ۲۷ مرداد بود که علنا و اعلام می کرد شاه و خانواده پهلوی باید دستگیر و اعدام شوند.
اشتباه مصدق این بود که دکتر فاطمی را بدلیل این اظهارات برکنار نکرد. نا قبل از ۲۸ مرداد هیچ انسداد سیاسی در کشور نبود که دکتر فاطمی برتی آن قصد تغییر قانون اساسی را داشته باشد.
یقیه اش سواستفاده انگلیس از اختلاف ایرانیان بود.
اگر بين شاه و مصدق را خراب نمي كردند ان هم با دلايل واهي بازگرداندن قجرها و .... اگر شاه به سلطنت تنها راضي بود و اگر مردم اينقدر خشكه مذهبي نبودن كودتا بجايي نمي رسيد اما اين سه عامل بشدت وجود داشت