گزارش رویداد۲۴ از روز دهم جشنواره فیلم فجر
بازگشت ديرهنگام نشاط به جشنواره با «خوب، بد، جلف»
خوب، بد، جلف قاسمخانی یک تفریح اساسی بود. فیلمی واقعاً خندهدار و جذاب که توانست منتقدان حاضر در سالن سینما را به خنده وادارد و لحظات مفرحی برای حاضران در سالن نمایش رقم بزند.
رویداد۲۴-مازیار وکیلی: در روز دهم جشنواره فیلم فجر چهار فیلم برای تماشاگران و منتقدان حاضر در پردیس چارسو به نمایش درآمد: خوب، بد، جلف (پیمان قاسمخانی)، آذر (محمد حمزهای)، فِراری (علیرضا داوود نژاد)، تابستان داغ (ابراهیم ایرجزاد).
خوب، بد، جلف قاسمخانی یک تفریح اساسی بود. فیلمی واقعاً خندهدار و جذاب که توانست منتقدان حاضر در سالن سینما را به خنده وادارد و لحظات مفرحی برای حاضران در سالن نمایش رقم بزند.
خوب، بد، جلف بار دیگر این نکته را اثبات میکند که سرگرمی در سینما نه تنها امر مذمومی نیست که اتفاقاً ذات سینما در وهله اول همین سرگرم کردن تماشاگر است. فیلم درباره دو بازیگر درجه چندم سینما است که قرار است در فیلم یک کارگردان هنریساز بازی کنند.
منتها به دلیل ضعف آنها در بازیگری و عدم توجیه درباره وظایف پلیس زیر نظر یک پلیس آگاهی قرار میگیرند تا با این فضا آشنا شوند. فیلم از همان ابتدا قرارداد خود را با تماشاگر میبندد و جهان فانتزی و منطق کمیک فیلمش را به خوبی جا میاندازد. برای همین فضاسازی مناسب هم هست که تماشاگر با فیلم احساس راحتی میکند و بدون دردسر خاصی با فضای فیلم همراه میشود.
از طرف دیگر پیمان قاسمخانی استاد شوخینویسی است و میداند چه شوخیهایی را در کجا استفاده کند تا بیشترین خنده را از تماشاگر بگیرد. در خوب، بد، جلف هم دقیقاً این نکته رعایت شده. قاسمخانی به مدد سالها تجربه فیلمنامهنویسی به خوبی ریتم را میشناسد و همین امر باعث شده تا فیلمنامههایش هیچگاه با افت ریتم همراه نشوند.
از طرف دیگر قاسمخانی میداند از ظرفیت عواملش به چه نحو و در چه راستایی استفاده کند که فیلمش خندهدار شود. برای همین از تضاد جدیت حمید فرخنژاد و مانی حقیقی با سایر بازیگران فیلمش به خوبی استفاده میکند و از دل این تضاد شوخیهایش را خلق میکند.
شاید با منطق فانتزی فیلم کنار نیاییم و برخی از گرهگشاییهای آن را سردستی توصیف کنیم. اما نباید فراموش کنیم که تمام این مسائل در جهان فیلم جواب میدهد و این فیلمی است که ساخته شده تا بخنداند و سرگرم کند. برای همین هم هست که اندازه خودش را حفظ میکند و بیش از اندازه خودش حرف نمیزند.
خوب، بد، جلف از آن فیلمهای لازم برای سینما است. فیلمهایی که کیفیت خوبی دارند و میتوانند خوب بفروشند. چنین فیلمهایی باید در سینما ساخته شوند تا چرخ اقتصادی سینما بچرخد. از طرف دیگر چون کیفیت خوبی هم دارند میشود آنها را به عنوان یک پیشنهاد خوب به مردم سفارش کرد.
بعد از دیدن این همه فیلم بیکیفیت در جشنواره فیلم فجر امسال دیدن خوب، بد، جلف یک نشاط دوباره ایجاد کرد تا بفهمیم فیلم خوب یعنی فیلمی که اندازه خودش را رعایت کند و بتواند تماشاگر را راضی از سالن بیرون بفرستد.
آذر دومین فیلم به نمایش درآمده امروز یک ملودرام کهنه و مرتجعانه بود درباره زنی که سعی میکند زندگیاش را حفظ کند. فیلم یک پیشفرض ایدئولوژیک مرد ستیزانه دارد که همین پیشفرض باعث شده کل فیلم غیرمنطقی جلوه کند. خصوصاً اینکه وقتی عمو به عنوان یکی از قطبهای فیلم که باید کشمکش ایجاد کند به کل نمیتواند حسی در ما برانگیزد و کارهایش جز تردید و ابهام چیز دیگری به باورهای تماشاگر نمیافزاید کل منطق فیلم زیر سوال میرود.
از طرف دیگر اجرای صحنه قتل آنقدر بد است که آن قتل را یک قتل غیر عمد جلوه میدهد و به همین خاطر کل مسئله قصاص هم زیر سوال میرود.
وقتی تمام دلخوشی یک فیلم بشود موتورسواری نیکی کریمی حاصل کار هم میشود فیلمی مثل آذر که هیچ ارزشی ندارد. اما فِراری داوودنژاد یکی از بهترین فیلمهای جشنواره امسال و یکی از بهترین آثار کارنامه پربار داوودنژاد است. فِراری باز هم لزوم یک نوشته خوب را برای ساختن یک فیلمسینمایی گوشزد میکند.
فیلمنامه پرتوی آنقدر مینیمال و دقیق است و در مسیر درستی حرکت میکند که علیرغم پردیالوگ بودن لحظهای تماشاگر را خسته نمیکند. پرتوی به خوبی فقط یک خط قصه را پیگیری میکند و آن خط داستانی را هم به خوبی در عمق گسترش میدهد.
فیلم پر است از لحظات موثری که بدون شعار سر دادن و با بیشترین دقت ساخته شدهاند و تاثیر شگرفی روی تماشاگر میگذارند. مثل نگاه درخشان طنابنده به صف ماشین بچهپولدارها که شگفتی و حسرت کمیابی در خود دارد.
داوودنژاد هم بار دیگر اثبات میکند چه کارگردان چیرهدستی است و میداند چگونه یک داستان خوب نوشته شده را با قدرت تمام تصویری کند. فیلم آنقدر جذاب و آنقدر منطقی و درست هست که از ضعفهای کوچکش چشمپوشی کنیم. فِراری داوودنژاد تا روز یکی مانده به آخر جشنواره دومین فیلم برتر جشنواره امسال است.
آخرین فیلم به نمایش درآمده امروز تابستان داغ که به خاطر کاندیداتوریهای فراوانش همه را مشتاق و منتظر نگه داشته بود یک ناامیدی مطلق از کار درآمد. فیلم زمان زیادی را صرف معرفی شخصیتها میکند. یک چهل دقیقه اضافی و نالازم که بسیاری از صحنههای آن کاربردی در پیشبرد درام ندارند.
وقتی هم که ماجرا اتفاق میافتد و فیلم قرار است تاثیر آن ماجرا بر شخصیتها را بررسی کند، ناگهان تمام میشود. تا یک فیلم بیپایان دیگر به فیلمهای امسال جشنواره اضافه شود. این پایان باز نیست، پایان ول است. رها است. بیمنطق است. فیلم میکس جدایی و ملبورن است با یک اجرا متوسط و فیلمنامهای ضعیف. تابستان داغ اثبات ضعف هیئت داوران جشنواره امسال هم هست. وقتی چنین فیلمی کاندیدای سیزده سیمرغ بلورین میشود تکلیف باقی آرای هیئت داوران هم روشن است.
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط