تاریخ انتشار: ۲۲:۱۵ - ۲۴ اسفند ۱۳۹۵

به سوی ساحل موج و مرجان/ سفری به استان سیستان‌وبلوچستان

روزنامه شرق نوشت: شهرستان ایرانشهر در استان سیستان‌وبلوچستان، درست در مرکز این استان واقع است، در دشتی پست و کم‌‌ارتفاع با آب‌و‌هوایی گرم و داغ، مناسب عمل‌آمدن خرما.
رویداد۲۴-روزنامه شرق نوشت: شهرستان ایرانشهر در استان سیستان‌وبلوچستان، درست در مرکز این استان واقع است، در دشتی پست و کم‌‌ارتفاع با آب‌و‌هوایی گرم و داغ، مناسب عمل‌آمدن خرما.

 اگر از جنوب این شهرستان رو به سوی پایین‌ترین نقطه استان حرکت کنید، بین راه از ایرانشهر وارد شهرستان نیکشهر می‌شوید، بعد از عبور از مسیر کفی و سرراست و عبور از دشت کم‌ارتفاع ایرانشهر به مسیری پیچ‌درپیچ و کمی کوهستانی با صخره‌های سیاه‌رنگ می‌رسید. ما در مسیرمان در جایی به نام تنگ سرحه توقف کردیم که دمای هوا به وضوح متفاوت از قبل و بعدش بود. روزی که این مسیر را طی کردیم، ١٩ اسفند بود، ساعت ١٠ صبح در بمپور هوا به شکلی بود که ایستادن در جایی که سایه نبود، گرمایش آزاردهنده بود. اما ساعت يك بعدازظهر که به تنگ سرحه رسیدیم، ایستادن در هوای آزاد با یک‌لا پیراهن اگرچه خنکی دلچسبی داشت اما بهتر بود یک‌لا پیراهن را دولا می‌کردیم.

به قول اهالی روستای تنگ سرحه، اینجا خوش‌آب‌وهواترین منطقه مرکز و جنوب استان است. منطقه‌ای که ارتفاعش از سطح دریا هم به نسبت شهرهای جنوبی یعنی نیکشهر و چابهار و هم ایرانشهر و خاش در شمال و هم سرباز در سمت شرق بالاتر بود و دلیل تفاوت دمایش با دیگر نقاط نیز در همین نکته نهفته بود. کامبیز دانش، بخشدار منطقه لاشار در شهرستان نیکشهر درباره همین منطقه به «شرق» می‌گوید: «خیلی‌ها باور نمی‌کنند اما منطقه ما در همین شهرستان نیکشهر، بیشتر از ٦٠ آبشار دارد و ارتفاع برخی از آبشارهای ما به بیشتر از ٥٠ متر هم می‌رسد».

این را که می‌گوید، من و همراهانم نمی‌توانیم بهت و حیرتمان را از شنیدن این حرف پنهان کنیم. سیستان‌وبلوچستان و آبشار؟ کمی بعید و باورنکردنی است. در گوشی همراهش عکس‌ها و فیلم‌هایی از تعدادی از این آبشارها نشانمان می‌دهد که چاره‌ای جز پذیرفتن برایمان نمی‌ماند. بعد از این، این‌طور ادامه می‌دهد: « البته به هر کسی که باور نکند می‌شود حق داد، استان ما هیچ‌وقت با این چیزها شناخته نشده و همه آن را با موضوعات دیگری شناخته‌اند».

واقعیت این است؛ رودخانه‌هایی که از قله تفتان سرچشمه می‌گیرند و به سوی جنوب استان می‌روند، در مسیرشان از همین قسمت‌های کوهستانی استان عبور و چندین آبشار و برکه خلق می‌کنند. تنگ سرحه اگر چه خنک است و خوش‌آب‌وهوا اما هم‌زمان از درخت نخل و نخلستان هم بی‌نصیب نیست. پایین‌دست روستا، جایی که انگار وسط یک دره واقع و روستا بر بلندایی مشرف بر آن ساخته شده، پر از نخل‌های بزرگ و کهنسال است که به گفته اهالی، خرمایش شیرین و ترد و متفاوت است. سر سفره ناهاری که در تنگ سرحه میهمان بودیم، از این خرما هم گذاشته بودند، مزه‌اش با تعاریفی که از آن شنیده بودیم، منطبق بود.

از تباهگ تا تنورچه

جذابیت‌ها و لذت‌های سفر به هر منطقه‌ای فقط در دیدنی‌های تاریخی، طبیعی و فرهنگی آنجا خلاصه نمی‌شود. خوراکی‌های محلی و بومی هم آن‌قدر جذبه دارد که در صنعت گردشگری خود سرفصلی جداگانه دارد. استان سیستان‌وبلوچستان در این زمینه هم دستانی پر دارد. برخی از خوراکی‌های مثال‌زدنی مردمان این دیار را دست‌کم در بخش جنوبی استان که شامل منطقه بلوچستان است، می‌توان در یک چیز خلاصه کرد: ادویه!

ادویه بخش مهمی از فرهنگ غذایی اینجاست. سفره رنگارنگی که آقای بلوچ زهی از اهالی روستای تنگ سرحه آن روز ظهر که ما میهمانش بودیم برایمان تدارک دید، به چند غذای ناب و معروف بلوچی مزین بود: تنورچه، تباهگ و بریونی.

تنورچه گوشت است! و نامش را از روش پختش گرفته است، برای مهیاکردن این غذا باید تنوری پر از ذغال سرخ آتشین مهیا کرد. برای مهیاکردن تنورچه یک گوسفند را متناسب با اندازه تنور ذبح و درون شکمبه آن را خالی می‌کنند سپس با نخی مناسب که در برابر حرارت از بین نرود، شکم او را می‌دوزند پس از آن گوشت را درون تنوری که ذغال‌هایش گداخته است، قرار می‌دهند و با پوشاندن درِ تنور با کاهگل به انتظار پخته‌شدن کامل می‌نشینند. در روشی دیگر گوشت‌ها را در اندازه‌هایی درشت خرد کرده و به سیخ می‌کشند و به حالت ایستاده درون تنور می‌گذارند.

تباهگ هم غذایی برنج‌محور است، برای این کار گوشت را در پودر انار و نمک می‌چرخانند و بعد آن را زیر نور آفتاب می‌گذارند و در زمان پخت به شکل ته‌چین زیر برنجی که به انواع ادویه‌ها آغشته شده، گذاشته می‌شود تا خوب پخته و مهیای خوردن شود. بریونی بلوچی هم اگر چه اسمش یادآور غذای سنتی اصفهان است اما هیچ ربطی به آن ندارد و نوعی استانبولی است، غذایی برنجی که به همراه سیب‌زمینی و گوشت و گوجه خردشده و مثل همه دیگر غذاها به اندازه کافی و وافی با ادویه پخته و سرو می‌شود. سفره‌ای که ما در تنگ سرحه برای ناهار روبه‌روی آن نشستیم، شامل هر سه این غذاها بود و کم‌نظیر.

سوزن‌دوزی

سخت است از تجربه سفر به این نقطه ایران بگوییم و از اصلی‌ترین هنر دست زنان این استان چیزی نگوییم. هنری به نام سوزن‌دوزی که با معجزه نخ و سوزن، طرح‌هایی هزاررنگ و ظریف و پیچیده را در جان پارچه می‌ریزد. در سیستان‌وبلوچستان تقریبا بعید است که زنی را، در شهرها یا روستاها ببینید و ردی از هنر سوزن‌دوزی را روی جزئی از لباسش نبینید. در سال‌های اخیر خیل مشتاقان این هنر بیشتر شده و هنر دست زنان این دیار به غیر از لباس، روی ده‌ها مدل زیورآلات و پوشیدنی‌های دیگر هم نقش بسته است، از کیف و شال و دستبند و گوشواره و گردن‌آویز گرفته تا کراوات مردانه. از سرانگشتان بیشتر زنان این استان این هنر ظریف و پرجزئیات می‌بارد.

رونق‌گرفتن این صنعت دستی و پیداشدن خواهان‌های زیاد در چارگوشه ایران و حتی جهان خونی تازه به رگ‌های این هنر دمیده و باعث شده است برای زنان زیادی در روستاها و شهرهای استان شغل و منبع درآمدی پایدار ایجاد شود. قیمت برخی لباس‌های مزین به سوزن‌دوزی، به واسطه حجم و کیفیت و کاری که می‌برند به دو تا سه میلیون هم می‌رسد. در سفر ما به این استان بارها و بارها زنان و دخترانی را دیدم که سرتاپای لباس‌هایشان پر از سوزن‌دوزی بود.

به هنرهای دستی این دیار البته باید حصیربافی و سفال کلپورگان را هم اضافه کرد. اولی هنری است که از برگ‌های درختان خرمای وحشی، هر آن چیزی که فکرش را بکنید خلق می‌کنند، از سفره و جانماز گرفته تا سبدهای بزرگ و کوچک. دومی هم هنری باستانی است که بدون چرخ و رنگ و لعاب، سفال‌هایی می‌سازند که به گفته تاریخ‌نویسان شیوه و تکنیک ساخت آن فرق چندانی با سفال‌سازی در شش تا هفت هزار سال قبل ندارد. کلپورگان نام روستایی در شهرستان سراوان استان سیستان‌و‌بلوچستان است و از منحصربه‌فردبودن این سفال‌ها همین بس که صفر تا صد مراحل ساخت آن را زنان انجام می‌دهند و بر اساس رسوم قدیمی مردها حق ندارند به این هنر ورود کنند.

به سوی چابهار

پس از ناهار، تنگ سرحه را به سمت چابهار ترک کردیم، بین راه از جاده‌های پرپیچ‌وخم که از بین کوه‌هایی با سنگ‌های سیاه می‌گذشت، ‌گذشتیم. جاده و رودخانه پایین دست، انگار در رقابتی برای رسیدن بودند گاهی به هم نزدیک می‌شدند و گاهی دور، گاهی همدیگر را قطع می‌کردند و گاهی از چشم هم ناپدید می‌شدند. بین راه هم دره‌های میان کوه‌ها پر بود از درختان خرمای وحشی که به مدد دست طبیعت بلند شده بودند. پس از تمام‌شدن جاده صخره‌ای، به دشتی صاف و جاده‌ای مستقیم وارد شدیم که تا چشم کار می‌کرد یکنواخت بود و کم پیچ‌وتاب، در دور دست‌های چهار جهت اما شکل کوه‌هایی تراش‌خورده با حجم‌های غریب خودنمایی می‌کرد، برخی کوه‌ها طوری تراش خورده بودند که انگار کسی خط‌کش گذاشته و آنها را برش داده بود.

در نهایت پس از طی حدود ٢٠٠ کیلومتر به چابهار رسیدیم، شهری که یک سوی آن منطقه آزاد چابهار است با بازارها و هتل‌های پرشمار و سوی دیگرش شهری است مانند همه شهرهای دیگر ایران، اما به لحاظ فرهنگ شهری و پوشش سنتی و بازارها و... شبیه‌ترین شهر به تصاویری که از شهرهای پاکستان دیده‌ایم.

چابهار به تنها بندر اقیانوسی ایران شهره است. سواحلش پر از لنج‌های چوبی صیادان محلی است و اگر به سمت شرق آن را حدود ٤٠ کیلومتر دنبال کنید، به ساحل بی‌مانند و صاف و دست‌نخورده‌ای می‌رسید که تا منتهاالیه افقش پیداست و جز سکوت و تصویر دریا و موج‌های سرگردانی که از اقیانوس به اینجا رسیده‌اند چیزی نمی‌بینید. سرتاسر این ساحل شنی است و پاک و بدون زباله که روی شن‌هایش تنها ردپای خرچنگ‌ها را می‌توان دید.

در سوی دیگر هم کوه‌های اعجاب‌انگیز مریخی مینیاتوری به چشم می‌آیند. کوه‌هایی که در کادر بسته لنز دوربین‌ها و عکس‌ها اگر آنها را ببیند تصورتان این است که ارتفاعی به بلندای بلندترین کوه‌ها دارند، در واقعیت اما ارتفاع آنها در بلندترین حد به ١٠٠ متر یا کمی بیشتر می‌رسد. اما فرسایش باد و باران با جنس خاکشان کاری کرده که به این شکل درآمده‌اند. جایی از این ساحل در یک‌سو این کوه‌های چشم‌نواز هستند و سوی دیگر ساحل دست‌نخورده اقیانوسی که جان می‌دهد برای شنا و قایق‌سواری یا حتی نشستن صرف و زل‌زدن به آن؛ بی‌هیچ کار اضافه‌ای.

جذابیت‌های چابهار البته تنها به همین موارد خلاصه نمی‌شود. زیر آب دریا و ساحلش سرزمین مرجان‌های زنده و رنگا‌رنگ است و در حدود
٧٠ کیلومتری شرق این ساحل، معدن جنگل‌های دریایی حرا. گل‌فشان‌ها و بندر تاریخی تیس و لنج‌سازی‌های کنارک هم دیدنی‌های دیگر چابهار است که برای دیدن همه آنها باید دست‌کم سه تا چهار روز وقت بگذارید.


نظرات شما