چالشهای نامزدی زنان برای ریاستجمهوری
رویداد۲۴ یک پرسش ساده و بدون مقدمه: آیا در ایران زنان میتوانند برای ریاستجمهوری نامزد شوند و در رقابت انتخاباتی کار را تا مرحله انتخاب شدن و نشستن بر کرسی ریاستجمهوری ادامه دهند؟ پاسخ به این پرسش ساده، نیازمند طرح چند سوال و جواب است.
یکم) آیا زنان همچون مردان از توانایی ذاتی و خلقتی برای مدیریت و رهبری جامعه برخوردارند؛ به عبارت دیگر آیا زنان با مردان در استعداد و ظرفیت انسانی برای حوزههای مختلف بهطور جوهری برابرند؟ صرفنظر از نگاه فلسفی و اعتقادی هر مکتب و مسلک، اگر بخواهیم با دید قرآن کریم به انسان جوابی به این پرسش بدهیم، به چیزی جز برابری ذاتی زن و مرد نمیرسیم؛ چراکه قرآن بر خلقت نوع انسان از نفس واحده تصریح دارد و فضیلت انسانی بر انسان دیگر را تنها مبتنی بر تقوا میداند. بر اساس این اصل محکم در کتاب، تفاوت زن و مرد و تفوق مردان بر زنان به دلیل مرجعیت مالی مردان، همانند تفاوت ارباب و برده، معلول نظامهای اقتصادی و اجتماعی و مناسبات حاکم بر جوامع است و آن را باید به صورت اعتباری دید؛ نه اینکه ذاتی و اصیل شمرد.
از این گذشته، تجربه موفق، تصدی زنان توانمند در پستهای مدیریتی کلیدی و رهبری در جوامع مختلف طی دهههای گذشته، عملا خط بطلانی بر نابرابری ذاتی زن و مرد کشیده است و کسانی را که اهل جدل و سفسطه نیستند، بینیاز از جر و بحث کرده است.
بیشتر بخوانید: یک زن میتواند رئیس جمهور ۱۴۰۰ شود؟ /بله اگر رفتار جاهلی را کنار بگذاریم
دوم) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، چه موضعی در قبال نامزدی زنان برای ریاستجمهوری دارد؟ امر مسلم این است که قانون اساسی ما منعی برای نامزدی زنان برای پست ریاستجمهوری ندارد. تصریح قانون اساسی در اصل مربوط به شرایط نامزدی برای ریاستجمهوری، بر واژه «رجال» است. کلمه «رجال» برای اشاره به مردان برجسته و خاص به کار میرود.
در واقع هنگام کاربرد این واژه تاکید بر ویژگی و برجستگی است. در مشروح مذاکرات و مباحث مجلس خبرگان قانون اساسی میبینیم که قانونگذاران مخالف و موافق لحاظ کردن شرط مرد بودن برای پست ریاستجمهوری، به منظور فیصله دادن به دعواهای میان سنتگرایان و نواندیشان دینی از صراحت در شرط جنسیت سر باز میزنند و واژه «رجال» را برمیگزینند تا نه بر مرد رییسجمهور تاکید شود و نه جواز روشنی برای حضور زنان برای این میدان صادر کنند؛ در واقع این مساله را به گذر زمان و سیر تحولات، میسپارند.
در مسیر تحولات، اما به نظر میرسد این روزها با وجود مقاومت نیرومند نگاههای سنتی در جامعه به مساله زنان، زمانهای است که به علت و دلیل ایجاد ظرفیتهای نواندیشانه قابل توجه در کشور میتوان جدیتر و با نگاهی پویاتر و واقعبینانهتر به این موضوع پرداخت.
سوم) آیا معدل جامعه ایران آماده پذیرش ریاست یک زن به عنوان ریاستجمهوری هست؟ برای پاسخ به این پرسش نیازمند اطلاعات آماری دقیق برآمده از واکاویهای جامعهشناختی و نظرسنجیهای دقیق هستیم. حتی اگر نتیجه این باشد که معدل جامعه ایران هنوز برای این تحول پاسخ مثبت ندارد، نباید تعجب یا بازدارندگیای برانگیزد؛ چراکه در دنیا، حتی در کشورهای توسعه یافته هنوز شاهد مقاومت ارزشهای سنتی جنسیتی در برابر باورهای برابریخواهانه هستیم و تا رسیدن به سر منزل مقصود، راه درازی در پیش است.
چهارم) در میان زنان نخبه ایرانی آیا چهرههایی هستند که در قامت نامزد ریاستجمهوری مطرح شوند و رایآوری داشته باشند؟ به جای پاسخ به این پرسش ترجیح میدهم که به ناکارآمدی جامعه نخبه ایرانی در نیرویابی و چهرهشناسی، تربیت کادر و مطرح کردن چهرههای با استعداد و دارای ظرفیت اشاره کنم. هر قدر جامعه نخبه مردانه ما از این ناکارآمدی رنج میبرد، به جامعه نخبه زنانه که میرسیم، این ناکارآمدی چندین برابر میشود! از اینرو اگر کمبودی در این زمینه به چشم میخورد، باید علت آن را در فقدان یک ساختار فکری، آموزشی، تبلیغاتی و رسانهای تعریف شده بهروز و مؤثر دانست.
پنجم) زنان سیاسی و فعالان مدنی زن در ایران آیا راهبرد درستی برای اهداف و مطالبات برابریخواهانه خود و زمینهسازی برای حضور و تصدی پستهای مدیریتی کلیدی همچون وزارت و ریاستجمهوری تعریف کردهاند؟ جواب اینجانب به این پرسش، متاسفانه منفی است.
زنان فعال مدنی و نخبه ما، برای مطرح کردن انتقادات خویش در مورد جایگاه زنان، آنچه باید در مدیریت کشور باشد و آنچه هست، اهتمام دارند و کار درستی میکنند، اما هنوز در جامعه ایران در میدان نظریهپردازی و تحلیل در موضوعات کلان همچون اقتصاد، سیاست خارجی، امنیت ملی و چالشهای داخلی و برنامههای راهبردی علمی، بیرون از قدرت و الزامات ناشی از آن، چندان شاهد هماوردی نیستیم.
در واقع بیشتر انرژی و وقت زنان برابریخواه ما مصروف رویکردهای انتقادی در حوزه حقوق زنان یا مطالبه سهمیه جنسیتی میشود و کمتر به موضوعات کلان و مسائل و مصایب کشور، خصوصا در اوضاع معیشتی فعلی، میپردازند. از سوی دیگر هیچ روش روشنی که برآمده از مختصات جامعه ایرانی باشد و توان حساسسازی بدنه اجتماعی را نسبت به حقوق و نقش زنان داشته باشد، در دست ندارند. در این صورت انتظار چه شرایط مهیایی برای مطرح کردن موضوع ریاستجمهوری زنان میتوان داشت؟
سخن آخر اینکه چالشهای حقوق برابر زنان در جامعه ما هنوز متعددند، اما انگیزه و ظرفیت پیگیری برابریخواهی جنسیتی نیز در جامعه ما پرتوان است. انتخابات ریاستجمهوری در کشور همیشه فرصتی برای طرح مسائل مهم و ارتقای جامعه ایرانی بوده است. امید است که فرصتشناسانه، عاقلانه و در تلاش برای مفاهمه میان گرایشهای فکری بتوانیم از این موقعیت برای طرح لزوم نامزدی زنان بهره بگیریم و البته که برای نتیجهگیری مطلوب، شتاب هم نکنیم.
کنشگر سیاسی- مدنی