روستایی در هند که قطب «فوتبال زنان» شد
آلاخپورا اما حالا به «برزیل کوچک» هند معروف است؛ با تیم فوتبال زنان شگفتانگیزی که تعجب و تحسین همهی مردم هند را برانگیخته است. تیم فوتبال محلی و کوچک زنان که روز به روز پیشرفت کرد، پارسال توانست به لیگ حرفهای فوتبال زنان هند بپیوندد و در کمال شگفتی درحالحاضر ۹ نفر از اعضای تیم حرفهای ایالت هاریانا از زنان جوان این ایالتاند و...
رویداد۲۴ روستای کوچک «آلاخپورا» در هند نزدیک به دو هزار تن جمعیت دارد. روستایی در ایالت شمالی «هاریانا» که بدترین نسبت برابری جنسیتی در سراسر هند را دارد و تبعیض و امکانات نابرابر برای زن و مرد در آنجا بیداد میکند.
آلاخپورا، اما حالا به «برزیل کوچک» هند معروف است؛ با تیم فوتبال زنان شگفتانگیزی که تعجب و تحسین همهی مردم هند را برانگیخته است. تیم فوتبال محلی و کوچک زنان که روز به روز پیشرفت کرد، پارسال توانست به لیگ حرفهای فوتبال زنان هند بپیوندد و در کمال شگفتی درحالحاضر ۹ نفر از اعضای تیم حرفهای ایالت هاریانا از زنان جوان این ایالتاند و ۶ نفر آنها در تیم ملی فوتبال زنان هند بازی میکنند.
اما چطور شد که این روستای کوچک و سنتی به قطب پرورش زنان فوتبالیست هند تبدیل شد؟
شروع ماجرا، سماجت و اصرار و پشتکار خود دختران نوجوان بود. روستا یک تیم فوتبال پسرانه داشت و این تیم فوتبال، یک مربی مرد داشتند. گوردان داس، در مدرسه معلم ورزش بود و بعد از ساعت تدریس، مربی تیم فوتبال پسران روستا بود. روزی چند دختر نوجوان سراغش رفتند و گفتند که آنها هم دوست دارند فوتبال بازی کنند و فوتبال را درست یاد بگیرند. گوردان جواب نه داد و گفت که سنت روستا و تعصب خانوادهها چنین اجازهای نمیدهد و او هم دنبال دردسر نمیگردد.
دخترها، اما عقبنشینی نکردند. هر روز عصر بعد از مدرسه سراغ داس میرفتند و خواستهی خود را محکم و محترم تکرار میکردند. بعد چندین هفته، داس که خسته شده بود یک توپ فوتبال کهنه به دخترها داد تا بروند باهاش بازی کنند. فردای آن روز دید که دخترها پشت مدرسه مشغول بازیاند. هجده ماه تمام محل نمیگذاشت. اما میدید که هر روز عصر دخترها با همان توپ کهنه میآیند، توپ میزنند و خسته نمیشوند. از سماجت و پشتکار آنها حیرتزده بود. روزی بعد ۱۸ماه بالاخره نزدیکشان رفت و حیرت کرد که چقدر آنها مسلط و بهتر از پسرها که دارند آموزش حرفهای هم میبینند، توپ میزنند. بالاخره حاضر شد به دخترها آموزش دهد.
خانوادههای دخترها اول سرسخت مخالفت کردند. دخترها، اما با همه توان محدود خود مقاومت میکردند. مربیشان وقتی دید که مقاومت زیاد است، دست دو دختر خودش را گرفت و به تیم آورد. حربه او موثر بود، بعضی خانوادهها وقتی دیدند خود مربی هم دخترهایش را به وسط میدان آورده، نرمتر شدند. داس دخترها و پسرها را گاه با هم آموزش میداد و هر بار از نو متعجب میشد که دخترها چقدر با پشتکار و جدیت بیشتری بازی میکنند.
کمکم دخترهای نوجوان و جوان دیگر یکی یکی سروکلهشان در زمین تمرین پیدا میشد و میخواستند که آنها هم در تیم بازی کنند. برای اولین دور مسابقات جدی، دخترها به مسابقات تیمهای مدرسه در استان رفتند و در همان اولین دوره حضور، قهرمان شدند. بعد عازم مسابقات بین استانی مدارس شدند و باز هم با قدرت قهرمان شدند. برای اولینبار بود که نام روستای «آلاخپورا» در اخبار پخش میشد و تحسین و تعجب برمیانگیخت. از اینجا به بعد بود که خانوادههای روستا دیگر دست از مخالفت و سنگ اندازی برداشتند. همه اهالی روستا دست در دست هم دادند تا بودجهای برای تیم دختران روستا دستوپا کنند که آنها بتوانند با وسایل و لباس بهتر تمرین کنند و عازم مسابقات در نقاط دیگر کشور بشوند. روستای آنها برای اولینبار «افتخار آفرین» شده بود.
داس میگوید حالا دیگر بعدازظهر به در هر خانهای در روستا بروید، دختری را در خانه نمیبینید. همه در زمین تمرین جمع شدند تا فوتبال بازی کنند یا تمرین دیگر دختران را تماشا و تشویق کنند. دو تن از دختران تیم توانستند از دولت بورسیه ماهانه بگیرند و کمکم برای خانواده درآمدزا هم باشند. پدرهایی که ابتدا مخالف سرسخت بودند و گاه حتا وقتی میفهمیدند دخترشان برای فوتبال به زمین بازی رفته آنها را کتک میزدند، حالا به دختران جوان فوتبالیست خود افتخار میکنند و در مسابقات آنها شرکت کرده و دخترها را تشویق میکنند. سماجت، پشتکار و از پا ننشستن چند دختر دبیرستانی نوجوان، سرنوشت این روستا را تغییر داد.
آلاخپورا، اما حالا به «برزیل کوچک» هند معروف است؛ با تیم فوتبال زنان شگفتانگیزی که تعجب و تحسین همهی مردم هند را برانگیخته است. تیم فوتبال محلی و کوچک زنان که روز به روز پیشرفت کرد، پارسال توانست به لیگ حرفهای فوتبال زنان هند بپیوندد و در کمال شگفتی درحالحاضر ۹ نفر از اعضای تیم حرفهای ایالت هاریانا از زنان جوان این ایالتاند و ۶ نفر آنها در تیم ملی فوتبال زنان هند بازی میکنند.
اما چطور شد که این روستای کوچک و سنتی به قطب پرورش زنان فوتبالیست هند تبدیل شد؟
شروع ماجرا، سماجت و اصرار و پشتکار خود دختران نوجوان بود. روستا یک تیم فوتبال پسرانه داشت و این تیم فوتبال، یک مربی مرد داشتند. گوردان داس، در مدرسه معلم ورزش بود و بعد از ساعت تدریس، مربی تیم فوتبال پسران روستا بود. روزی چند دختر نوجوان سراغش رفتند و گفتند که آنها هم دوست دارند فوتبال بازی کنند و فوتبال را درست یاد بگیرند. گوردان جواب نه داد و گفت که سنت روستا و تعصب خانوادهها چنین اجازهای نمیدهد و او هم دنبال دردسر نمیگردد.
دخترها، اما عقبنشینی نکردند. هر روز عصر بعد از مدرسه سراغ داس میرفتند و خواستهی خود را محکم و محترم تکرار میکردند. بعد چندین هفته، داس که خسته شده بود یک توپ فوتبال کهنه به دخترها داد تا بروند باهاش بازی کنند. فردای آن روز دید که دخترها پشت مدرسه مشغول بازیاند. هجده ماه تمام محل نمیگذاشت. اما میدید که هر روز عصر دخترها با همان توپ کهنه میآیند، توپ میزنند و خسته نمیشوند. از سماجت و پشتکار آنها حیرتزده بود. روزی بعد ۱۸ماه بالاخره نزدیکشان رفت و حیرت کرد که چقدر آنها مسلط و بهتر از پسرها که دارند آموزش حرفهای هم میبینند، توپ میزنند. بالاخره حاضر شد به دخترها آموزش دهد.
خانوادههای دخترها اول سرسخت مخالفت کردند. دخترها، اما با همه توان محدود خود مقاومت میکردند. مربیشان وقتی دید که مقاومت زیاد است، دست دو دختر خودش را گرفت و به تیم آورد. حربه او موثر بود، بعضی خانوادهها وقتی دیدند خود مربی هم دخترهایش را به وسط میدان آورده، نرمتر شدند. داس دخترها و پسرها را گاه با هم آموزش میداد و هر بار از نو متعجب میشد که دخترها چقدر با پشتکار و جدیت بیشتری بازی میکنند.
کمکم دخترهای نوجوان و جوان دیگر یکی یکی سروکلهشان در زمین تمرین پیدا میشد و میخواستند که آنها هم در تیم بازی کنند. برای اولین دور مسابقات جدی، دخترها به مسابقات تیمهای مدرسه در استان رفتند و در همان اولین دوره حضور، قهرمان شدند. بعد عازم مسابقات بین استانی مدارس شدند و باز هم با قدرت قهرمان شدند. برای اولینبار بود که نام روستای «آلاخپورا» در اخبار پخش میشد و تحسین و تعجب برمیانگیخت. از اینجا به بعد بود که خانوادههای روستا دیگر دست از مخالفت و سنگ اندازی برداشتند. همه اهالی روستا دست در دست هم دادند تا بودجهای برای تیم دختران روستا دستوپا کنند که آنها بتوانند با وسایل و لباس بهتر تمرین کنند و عازم مسابقات در نقاط دیگر کشور بشوند. روستای آنها برای اولینبار «افتخار آفرین» شده بود.
داس میگوید حالا دیگر بعدازظهر به در هر خانهای در روستا بروید، دختری را در خانه نمیبینید. همه در زمین تمرین جمع شدند تا فوتبال بازی کنند یا تمرین دیگر دختران را تماشا و تشویق کنند. دو تن از دختران تیم توانستند از دولت بورسیه ماهانه بگیرند و کمکم برای خانواده درآمدزا هم باشند. پدرهایی که ابتدا مخالف سرسخت بودند و گاه حتا وقتی میفهمیدند دخترشان برای فوتبال به زمین بازی رفته آنها را کتک میزدند، حالا به دختران جوان فوتبالیست خود افتخار میکنند و در مسابقات آنها شرکت کرده و دخترها را تشویق میکنند. سماجت، پشتکار و از پا ننشستن چند دختر دبیرستانی نوجوان، سرنوشت این روستا را تغییر داد.
منبع: تابناک
خبر های مرتبط