مباحثه عبدی و تاجزاده؛
افکار بازرگان یا اندیشه شریعتی؟/ نسبت اصلاحطلبان با مهندس بازرگان چیست؟
عباس عبدی و مصطفی تاجزاده درباره نسبت اصلاحطلبان با مهندس بازرگان گفتوگو کردند. آنها معتقدند نسل جوان با کتابهای دکتر شریعتی جذب امام و انقلاب شدهاند و فضای انقلاب را اندیشه شریعتی پر کرده بود نه افکار بازرگان.
رویداد۲۴ در مباحثهای با حضور عباس عبدی و مصطفی تاجزاده، به نسبت اصلاحطلبان با مهندس بازرگان پرداخته شد.
مشروح این مباحثه را در ادامه میخوانید:
اگر اصلاحطلبی را یک جریان و سنت در ایران ببینیم که در هر دوره به شکلی ظهور و بروز میکند، آن وقت بین اصلاحطلبان امروزی و بازرگان نسبت برقرار میشود؛ همان طور که بین ما با مرحوم مدرس و مصدق هم نسبت وجود دارد.
مهندس بازرگان را باید در سنت سیاستمداران مشروطهطلب و نه جمهوریخواه قرار داد.
مهندس بازرگان تصور میکرد وقتی امکان فعالیت قانونی سلب شود، مبارزه سیاسی خشونتآمیز جای آن را خواهد گرفت. اگرچه خود درگیر این شکل از مبارزه نشد، اما شکل دیگری را نیز برای مبارزه متصور نبود. حال آنکه دکتر شریعتی تقریبا در همان سالها با تحلیلی مشخص روش دیگری پیمود و انقلاب اسلامی به رهبری آیتالله خمینی به شیوه دیگری پیروز شد که نه خشونتآمیز و مسلحانه بود، نه در چارچوب قانون پیش رفت.
وقتی ۵ روحانی مروج رهبر فقید انقلاب یعنی آقایان بهشتی، هاشمی، خامنهای، اردبیلی و باهنر، حزب جمهوری اسلامی را تاسیس کردند و این حزب برای ثبتنام اعضا اعلان عمومی کرد، بیش از یک میلیون نفر پرسشنامه عضویت در آن را پر کردند. مهندس موسوی میگفت: ۹۰ درصد ثبتنامکنندگان که عموما جوان بودند، در فرم تقاضای عضویت خود نوشته بودند «با کتابهای دکتر شریعتی جذب امام و انقلاب شدهاند»؛ بنابراین فضای جوانان نسل انقلاب را اندیشه شریعتی پر کرده بود نه افکار بازرگان.
ما هیچ تردید نداریم که آیتالله خمینی با مبارزه مسلحانه مخالف بود، اما درباره نظر مهندس بازرگان تردید داریم. کدهایی در موافقت و کدهایی در مخالفت مرحوم بازرگان با مبارزه چریکی وجود دارد.
اگر مهندس بازرگان الان زنده بود، حتما او را «دیگری» حساب نمیکردم و با او همکاری میکردم. بههمین دلیل که امروز با نهضت آزادی همکاری میکنم.
وقتی با مساله و خطر بزرگی مواجه میشویم، باید ائتلافهایی حداقلی شکل دهیم. لزومی ندارد در همه زمینهها مثل هم فکر کنیم.
در دهه اول انقلاب یک اشتباه بزرگ کردم و آن این بود که به توازن قوا بیتوجه بودم. ما باید جلوی یکدست شدن قدرت را بگیریم. حاکمیت مطلق یک فرد و جناح خطرناک است حتی اگر توسط بهترین فردی که بیشترین نزدیکی فکری را به او داریم شکل بگیرد. از دل یکدست شدن قدرت در ایران معاصر، فساد، بیکفایتی و ماجراجویی بیرون میآید.
ما نباید اجازه میدادیم بازرگان حذف شود. باید توازن قوا را حفظ میکردیم. خود مهندس بازرگان هم اشتباه کرد و متوجه نبود که این موقعیت استثنایی را باید حفظ کند. هنوز نمیفهمم که چرا استعفا داد. باید دو ماه دیگر تحمل میکرد و کار را ادامه میداد. باید همانطور که برای انتخابات مجلس اول اسم نوشت، برای ریاستجمهوری دور اول نیز ثبت نام میکرد. مطمئنم چنانچه نامزد میشد حداقل رای دوم را کسب میکرد. آن وقت بازرگان تبدیل میشد به یک آلترناتیو برابر بنیصدر و به پشتوانه چند میلیون رای میتوانست حزب، روزنامه و تشکیلاتش را حفظ کند و گسترش بدهد.
اینکه مهندس بازرگان و تعدادی از همفکران او در سال ۱۳۶۰ نماینده مردم در مجلس بودند، خیلی مهم بود، وگرنه معلوم نبود چه وضعی برایشان پیش میآمد. اشخاص و احزاب در ایران با حضور در مجلس سپر حفاظ محکمی از خود پیدا میکنند.
یکبار بازجویی به من گفت: ما شما را مثل نهضت آزادی حذف خواهیم کرد. به او توضیح دادم که چرا ما حذفشدنی نیستیم. گفتم ما یک جنبش اجتماعی هستیم که از مشروطه تا حالا تداوم داشتهایم. همچنان که مشروعهخواهان حذف شدنی نیستید، مشروطهطلبان هم حذفشدنی نیستند. گفتم ما نهضت آزادی را با استفاده از گفتمان مصباح یزدی حذف نکردیم. ما با دکتر شریعتی از مهندس بازرگان عبور کردیم. یعنی از موضعی که با معیارهای آن روز، مترقیتر بود، نه از یک موضع ارتجاعی.
مهندس بازرگان یا نباید حکم نخستوزیری را از امام میگرفت، یا وقتی پذیرفت، باید همچون نخستوزیر منصوب ایشان عمل میکرد. باید میپذیرفت که آیتالله خمینی رهبر انقلاب است. مرحوم بازرگان هیچوقت این را نپذیرفت و از این لحاظ معتقدم او هم مثل ما تمامیتخواه بود. ما هیچ کدام اهل سازش و تفاهم نبودیم. به باور من اگر دکتر یزدی نخستوزیر موقت شده بود، داستان جمهوری اسلامی متفاوت میشد.
مهندس بازرگان یکی از شریفترین سیاستورزان ایران است.
منبع: اقتصادپویا
مشروح این مباحثه را در ادامه میخوانید:
اگر اصلاحطلبی را یک جریان و سنت در ایران ببینیم که در هر دوره به شکلی ظهور و بروز میکند، آن وقت بین اصلاحطلبان امروزی و بازرگان نسبت برقرار میشود؛ همان طور که بین ما با مرحوم مدرس و مصدق هم نسبت وجود دارد.
مهندس بازرگان را باید در سنت سیاستمداران مشروطهطلب و نه جمهوریخواه قرار داد.
مهندس بازرگان تصور میکرد وقتی امکان فعالیت قانونی سلب شود، مبارزه سیاسی خشونتآمیز جای آن را خواهد گرفت. اگرچه خود درگیر این شکل از مبارزه نشد، اما شکل دیگری را نیز برای مبارزه متصور نبود. حال آنکه دکتر شریعتی تقریبا در همان سالها با تحلیلی مشخص روش دیگری پیمود و انقلاب اسلامی به رهبری آیتالله خمینی به شیوه دیگری پیروز شد که نه خشونتآمیز و مسلحانه بود، نه در چارچوب قانون پیش رفت.
وقتی ۵ روحانی مروج رهبر فقید انقلاب یعنی آقایان بهشتی، هاشمی، خامنهای، اردبیلی و باهنر، حزب جمهوری اسلامی را تاسیس کردند و این حزب برای ثبتنام اعضا اعلان عمومی کرد، بیش از یک میلیون نفر پرسشنامه عضویت در آن را پر کردند. مهندس موسوی میگفت: ۹۰ درصد ثبتنامکنندگان که عموما جوان بودند، در فرم تقاضای عضویت خود نوشته بودند «با کتابهای دکتر شریعتی جذب امام و انقلاب شدهاند»؛ بنابراین فضای جوانان نسل انقلاب را اندیشه شریعتی پر کرده بود نه افکار بازرگان.
ما هیچ تردید نداریم که آیتالله خمینی با مبارزه مسلحانه مخالف بود، اما درباره نظر مهندس بازرگان تردید داریم. کدهایی در موافقت و کدهایی در مخالفت مرحوم بازرگان با مبارزه چریکی وجود دارد.
اگر مهندس بازرگان الان زنده بود، حتما او را «دیگری» حساب نمیکردم و با او همکاری میکردم. بههمین دلیل که امروز با نهضت آزادی همکاری میکنم.
وقتی با مساله و خطر بزرگی مواجه میشویم، باید ائتلافهایی حداقلی شکل دهیم. لزومی ندارد در همه زمینهها مثل هم فکر کنیم.
در دهه اول انقلاب یک اشتباه بزرگ کردم و آن این بود که به توازن قوا بیتوجه بودم. ما باید جلوی یکدست شدن قدرت را بگیریم. حاکمیت مطلق یک فرد و جناح خطرناک است حتی اگر توسط بهترین فردی که بیشترین نزدیکی فکری را به او داریم شکل بگیرد. از دل یکدست شدن قدرت در ایران معاصر، فساد، بیکفایتی و ماجراجویی بیرون میآید.
ما نباید اجازه میدادیم بازرگان حذف شود. باید توازن قوا را حفظ میکردیم. خود مهندس بازرگان هم اشتباه کرد و متوجه نبود که این موقعیت استثنایی را باید حفظ کند. هنوز نمیفهمم که چرا استعفا داد. باید دو ماه دیگر تحمل میکرد و کار را ادامه میداد. باید همانطور که برای انتخابات مجلس اول اسم نوشت، برای ریاستجمهوری دور اول نیز ثبت نام میکرد. مطمئنم چنانچه نامزد میشد حداقل رای دوم را کسب میکرد. آن وقت بازرگان تبدیل میشد به یک آلترناتیو برابر بنیصدر و به پشتوانه چند میلیون رای میتوانست حزب، روزنامه و تشکیلاتش را حفظ کند و گسترش بدهد.
اینکه مهندس بازرگان و تعدادی از همفکران او در سال ۱۳۶۰ نماینده مردم در مجلس بودند، خیلی مهم بود، وگرنه معلوم نبود چه وضعی برایشان پیش میآمد. اشخاص و احزاب در ایران با حضور در مجلس سپر حفاظ محکمی از خود پیدا میکنند.
یکبار بازجویی به من گفت: ما شما را مثل نهضت آزادی حذف خواهیم کرد. به او توضیح دادم که چرا ما حذفشدنی نیستیم. گفتم ما یک جنبش اجتماعی هستیم که از مشروطه تا حالا تداوم داشتهایم. همچنان که مشروعهخواهان حذف شدنی نیستید، مشروطهطلبان هم حذفشدنی نیستند. گفتم ما نهضت آزادی را با استفاده از گفتمان مصباح یزدی حذف نکردیم. ما با دکتر شریعتی از مهندس بازرگان عبور کردیم. یعنی از موضعی که با معیارهای آن روز، مترقیتر بود، نه از یک موضع ارتجاعی.
مهندس بازرگان یا نباید حکم نخستوزیری را از امام میگرفت، یا وقتی پذیرفت، باید همچون نخستوزیر منصوب ایشان عمل میکرد. باید میپذیرفت که آیتالله خمینی رهبر انقلاب است. مرحوم بازرگان هیچوقت این را نپذیرفت و از این لحاظ معتقدم او هم مثل ما تمامیتخواه بود. ما هیچ کدام اهل سازش و تفاهم نبودیم. به باور من اگر دکتر یزدی نخستوزیر موقت شده بود، داستان جمهوری اسلامی متفاوت میشد.
مهندس بازرگان یکی از شریفترین سیاستورزان ایران است.
منبع: اقتصادپویا