فریبا نادری در روز ولنتاین + عکس
عکسی که فریبا نادری از روز ولنتاینش در صفحه رسمی اینستاگرامش منتشر کرده است.
رویداد۲۴ فریبا نادری متولد ۱۳۶۳، بازیگر و مدیر بازرگانی ایرانی است. فریبا نادری به طور اتفاقی وارد عالم بازیگری شد، او با سریال «مروارید سرخ» معرفی شد و با سریال «گل بارونزده» باعث شد که اهالی سینما روی بازی او حساب ویژهای باز کنند. او به جز بازیگری به خانه داری به ویژه آشپزی علاقه ویژهای دارد و هرگاه که در منزل است، وقت خود را صرف آشپزی میکند.
بیشتر بخوانید: ماشین لاکچری فریبا نادری + عکس
فریبا نادری میگوید: در سال ۱۳۶۳ به دنیا آمدم، از بچگی عاشق بازیگری بودم و بزرگترین آرزویم این بود که جای قهرمان فیلمهایی که دوستشان دارم، قرار بگیرم، اما پدر و مادرم مخالف بودند و سختگیری میکردند تا من به درس و مشقم بیشتر توجه داشته باشم.
در دوران کودکی بسیار شیطون و بازیگوش بودم، از آنجایی که با برادرم حمید رابطه بسیار خوبی داشتم، تمام روز با او بازی میکردم و به همین خاطر شیطنتهایم هم پسرانه بود. من حتی یک عروسک هم نداشتم و بهترین اسباب بازی من توپ «چهل تیکه» بود، یادم میآید که با بچههای محل، کوچه را میبستیم و هفت سنگ یا فوتبال بازی میکردیم.
زمانی که در دوران راهنمایی تحصیل میکردم، به طور اتفاقی به من پیشنهاد اجرای برنامه «نیمرخ» داده شد، اما مادرم مخالفت کرد. از این حکایت چند سالی گذشت تا اینکه یک روز با دوستم که گریمور بود برای تست به دفتر «مسعود رسام» رفتیم، آن روز وی با تست بازیگران برای سریال «مروارید سرخ» مشغول بود، من هم غافل از این ماجرا نشسته بودم تا اینکه از اتاق شان آمدند بیرون و گفتند نوبت شماست. گفتم من برای تست بازیگری نیامدهام، دوستم آمده است… او به من گفت: حالا که آمدی بیا تست بده… آن روز خوششانس بودم و در تست قبول شدم، اما میدانستم که خانوادهام مخالفت خواهند کرد.
در قراردادم شرط کردم که خانواده ام هم باید پشت صحنه بیایند و گروه مروارید سرخ هم پذیرفتند. با این شرایط باز هم مادرم مخالفت کرد، اما سرانجام متوجه شد که علاقه من به بازیگری وصفناپذیر است و نمیتوانند مقابل علاقهام ایستادگی کنند و این شد که به بازیگری روی آوردم و خوشحالم که مردم هم از آن استقبال کردند.
بیشتر بخوانید: ماشین لاکچری فریبا نادری + عکس
فریبا نادری میگوید: در سال ۱۳۶۳ به دنیا آمدم، از بچگی عاشق بازیگری بودم و بزرگترین آرزویم این بود که جای قهرمان فیلمهایی که دوستشان دارم، قرار بگیرم، اما پدر و مادرم مخالف بودند و سختگیری میکردند تا من به درس و مشقم بیشتر توجه داشته باشم.
در دوران کودکی بسیار شیطون و بازیگوش بودم، از آنجایی که با برادرم حمید رابطه بسیار خوبی داشتم، تمام روز با او بازی میکردم و به همین خاطر شیطنتهایم هم پسرانه بود. من حتی یک عروسک هم نداشتم و بهترین اسباب بازی من توپ «چهل تیکه» بود، یادم میآید که با بچههای محل، کوچه را میبستیم و هفت سنگ یا فوتبال بازی میکردیم.
زمانی که در دوران راهنمایی تحصیل میکردم، به طور اتفاقی به من پیشنهاد اجرای برنامه «نیمرخ» داده شد، اما مادرم مخالفت کرد. از این حکایت چند سالی گذشت تا اینکه یک روز با دوستم که گریمور بود برای تست به دفتر «مسعود رسام» رفتیم، آن روز وی با تست بازیگران برای سریال «مروارید سرخ» مشغول بود، من هم غافل از این ماجرا نشسته بودم تا اینکه از اتاق شان آمدند بیرون و گفتند نوبت شماست. گفتم من برای تست بازیگری نیامدهام، دوستم آمده است… او به من گفت: حالا که آمدی بیا تست بده… آن روز خوششانس بودم و در تست قبول شدم، اما میدانستم که خانوادهام مخالفت خواهند کرد.
در قراردادم شرط کردم که خانواده ام هم باید پشت صحنه بیایند و گروه مروارید سرخ هم پذیرفتند. با این شرایط باز هم مادرم مخالفت کرد، اما سرانجام متوجه شد که علاقه من به بازیگری وصفناپذیر است و نمیتوانند مقابل علاقهام ایستادگی کنند و این شد که به بازیگری روی آوردم و خوشحالم که مردم هم از آن استقبال کردند.
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط