تاریخ انتشار: ۰۰:۰۹ - ۲۱ خرداد ۱۴۰۲
تعداد نظرات: ۹ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

کتاب شهریار اثر ماکیاولی درباره چیست؟

کتاب شهریار مهمترین اثر نیکولو ماکیاولی اندیشمند بزرگ ایتالیایی است که در واقع به پادشاهان می‌آموزد چگونه قدرت را به دست آورند و آن را حفظ کنند. او به «شهریار» توضیه می‌کند که اگر مردم از شهریار باید بترسند، اما نباید از او «نفرت» داشته باشند یا تحقیرش کنند زیرا در این صورت وفاداری و بیعت مردمش را از دست خواهد داد.

کتاب شهریار ماکیاولی

رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «ماکیاولی به‌جای گفتن این‌که دولت زاده قانون و طبیعت است، به ما می‌گوید چگونه یک دولت «باید» زاده شود تا دوام آورد و به قدر بسنده‌ای قدرتمند باشد که به دولت متعلق به یک ملت بدل شود. او نه به زبان قانون، بلکه به زبان قدرت اسلحه که جهت ساختن هر دولتی لازم و ضروری است سخن می‌گوید؛ به زبان قساوت ضروری در نقاط آغازین دولت، به زبان قسمی سیاست فاقد دین که مجبور است به هر قیمتی از دین بهره گیرد، به زبان سیاستی که باید اخلاقی باشد، اما همچنین باید بتواند غیراخلاقی نیز باشد.» لویی آلتوسر/ تنهایی ماکیاولی

«نوشته‌های ماکیاولی ما را ناچار می‌کنند با مناسبات قدرت و حقایق ناخوشایند حیات سیاسی آنگونه که واقعا هستند، مواجه شویم.» آیزیا برلین

کتاب شهریار و بنیانگذاری علم سیاست مدرن

کتاب شهریار از مهمترین آثار تاریخ اندیشه سیاسی است که توسط دیپلمات و متفکر ایتالیایی نیکولو ماکیاولی در سال ۱۵۱۳ نوشته و پس از مرگ وی منتشر شد. این کتاب را که تا ۱۶ سال اجازه چاپ نداشت، نقطه بنیانگذاری سیاست مدرن و جدا کردن علم سیاست از اخلاقیات و مذهب دانسته‌اند. این کتاب در عین حال باعث بدنامی تاریخی ماکیاولی شد؛ به گونه‌ای که وی را «معلم شیطان» لقب دادند. حتی امروز هم کتاب شهریار را کتاب «راهنمای جباران و دیکتاتورها» می‌نامند و البته اغلب کسانی که چنین نگاهی به ماکیاولی و کتاب شهریار دارند، از ارزش‌ها و دستاورد‌های نظری آن کمترین اطلاعی ندارند.

ماکیاولی پس از سقوط جمهوری فلورانس توسط خانواده مدیچی شهریار را نوشت. او خود تجربه عملی در عرصه سیاست داشت و مدت‌ها به عنوان دیپلمات فعالیت کرده بود. همچنین با آثار متفکران یونان و روم آشنا بود و دانش نظری و عملی گسترده‌ای از عالم سیاست داشت. وی کشور خود را در غرق در آشفتگی و فساد می‌دید و بر آن بود تا چاره‌ای بیاندیشد. در واقع ایتالیا در زمان ماکیاولی هنوز کشور نشده بود و مناطق مختلف آن تحت سیطره افراد با نفوذ و کشور‌های دیگر بودند. ماکیاولی که خود سال‌ها برای کشورش در عرصه سیاست تلاش کرده بود تاب دیدن این وضعیت را نداشت.

همانطور که «مائوریتسو ویرولی» می‌نویسد، ماکیاولی فردی وطن‌دوست بود و در پی نجات کشورش قلم می‌زد. ماکیاولی وطن‌دوستی را «احساسی حیرت‌زده بود در آمیخته با عشق به زندگی و مردم؛ عشق به زبان و زن و عشق به خدا و قهرمانان» توصیف می‌کند. در نظر ماکیاولی، شهروندی که کشورش را دوست دارد، می‌خواهد آزاد زیستن مردمش را به چشم ببیند. مردم و هموطنان وی برایش اهمیت دارند و همین امر تکانه وطن‌دوستی این شخص است. ماکیاولی در قسمتی از کتاب «شهریار» کشورش را «کتک خورده، جراحت‌دیده و چپاول‌شده» توصیف می‌کند. او می‌نویسد: «ایتالیا چشم انتظار کسانی است که بیایند و زخم‌هایش را التیام بخشند. تنها جانی بزرگ و شفیق است که می‌تواند به ندای او پاسخ دهد و از سر عشق رهاننده او باشد.»

کتاب شهریار اثر نیکولو ماکیاولی

کتاب شهریار اثر نیکولو ماکیاولی

کتاب شهریار ترجمه داریوش آشوری

کتاب شهریار ترجمه داریوش آشوری

(کتاب شهریار در ایران بسیار با ترجمه‌های پرغلط و نادقیق ترجمه شده، اما ترجمه داریوش آشوری از دیگر ترجمه‌ها بهتر است، با این حال همین ترجمه نیز اشتباهاتی دارد که تا کنون چندین بار ویراست شده و برخی ایرادات آن توسط مترجم تصحیح شده است. سیدجواد طباطبایی این ترجمه از بیخ و بن غلط می‌داند)


بیشتر بخوانید: ماکیاولی کیست و درباره علم سیاست چه می‌گوید؟


ماکیاولی جمهوری‌خواه بود و منظورش از «حکومت جمهوری» حکومتی بر مبنای مجلس و نهاد‌های متکثر سیاسی بود که قدرت را از انحصار افراد و گرو‌ه‌های خاص خارج می‌کنند. اما شرایط و اوضاع ایتالیا در زمان ماکیاولی برای حکومت جمهوری مهیا نبود و باید توجه داشت وی در کتاب شهریار، در درجه اول، برای رها کردن ایتالیا از چنگ بیگانگان و تشکیل حکومت جمهوری اندرز می‌دهد. در واقع کتاب شهریار بیانیه‌ای برای نجات ایتالیا و حفظ قدرت آن است.

سیاست بر پایه منطق نه با آرمان‌های اخلاقی

کتاب شهریار کتابی است برای گذار به جامعه مطلوب که همان جمهوری است. در شرایط تعلیق حکومت مطلوب، سیاستمدار باید با «منطق» قدرت کار کند نه با آرمان‌های اخلاقی؛ در غیر این صورت شکست خواهد خورد و شکست حاکم یعنی شکست مردم. منطق قدرت نیز لزوما با اخلاقیات سازگار نیست و در مناسبات بین نیرو‌ها رقم می‌خورد.

موضوع اصلی کتاب شهریار کسب و حفظ قدرت سیاسی است. این کتاب شامل تعدادی پیشنهاد عملی برای حاکمان در مورد چگونگی دستیابی و حفظ موثر قدرت است. توصیه‌هایی در مورد نحوه برخورد با دشمنان و متحدان، نحوه مدیریت ارتش و نحوه جلب حمایت مردم.

برای مثال در قسمتی از کتاب شهریار می‌نویسد: «اگر می‌خواهی مردم داخل کشور علیه تو شورش نکنند و پشتیبان تو باشند، همواره آن‌ها را از یک تهدید بزرگ بیرونی بهراسان. تهدید بزرگ بیرونی موجب انسجام جامعه می‌شود؛ موجب می‌شود علیه تو شورش نکنند و در فضا مشارکت ایجابی داشته باشند، نه سلبی.»

قدرت نرم و قدرت سخت از منظر ماکیاولی

دیدگاه ماکیاولی از قدرت صرفاً بحث استفاده از زور یا اقدامات بی‌رحمانه نیست. او استدلال می‌کند که یک سیاستمدار موفق همچنین باید بتواند وفاداری و حمایت شهروندان خود را به دست آورد و این می‌تواند از طریق تعادل دقیق ترس و محبت به دست آید. حاکمی که بیش از حد ظالم و خودسر باشد، ترس و کینه را برانگیزد، در حالی که بسیار نرم‌خو و سهل‌گیر باشد، ضعیف و ناکارآمد دیده می‌شود. بنابراین، حاکم ایده‌آل باید بتواند هم ترس و هم محبت را در شهروندان خود برانگیزد و تعادلی ظریف بین این دو برقرار کند.

او در کتاب شهریار می‌نویسد: «قدرت نهایی قدرتی است که مردم را وادار کند هرکاری که شما می‌خواهید انجام دهند. زمانی که  شما بتوانید بدون اینکه به کسی آسیب برسانید یا آن‌ها را مجبور به کاری کنید، تشویق کنید که مشتاقانه کاری را برای شما انجام دهند، شما به قدرت بی نظیری دست یافته‌اید.» در واقع، همانطور که می‌بینیم، ماکیاولی به قدرت نرم هم نظر دارد و آن را همسنگ قدرت سخت می‌داند.

دروغ و نیرنگ از منظر ماکیاولی

ماکیاولی استدلال می‌کند که یک حاکم برای موفقیت باید دارای ویژگی‌های خاصی باشد، از جمله هوش، حیله‌گری، بی‌رحمی، و توانایی سازگاری با شرایط در حال تغییر. در کتاب شهریار شرایط و مناسبات بیرون از اختیار سیاستمداران با عبارت «فورتونا» یا بخت بیان می‌شود و اقدامات و فعالیت سیاستمداران با عبارت «فورتونا» یا فضیلت.

فورتونا شرایط انفعالی موفقیت سیاسی است و «ویرتو» نیروی فعال و مقابل آن. در حقیقت «ویرتو» شرایط اتفاقی و بیرونی است که سیاستمدار باید بداند چگونه از این اتفاقات و شرایط استفاده کرده و قدرت را تسخیر کند.

ماکیاولی استدلال می‌کند که «واقعیت اجتماع» برساخته از هر دوی این امور (فورتونا و ویرتو) است و سیاستمدار توانا باید بهترین و حساب‌شده‌ترین واکنش‌ها را به شرایط بیرونی و اتفاقی داشته باشد. همچنین ماکیاولی اعتقاد دارد که یک سیاستمدار خوب باید ظواهر را حفظ کند و علنا دست به بی‌اخلاقی نزند چراکه مشروعیت وی خدشه‌دار شده و قدرتش زایل خواهد شد. از نظر ماکیاولی، سیاستمدار موفق کسی است که بتواند با وجود حفظ ظاهر، تمام تلاشش را برای دستیابی به قدرت و حفظ آن انجام دهد.

او همچنین استفاده از دروغ و نیرنگ را در سیاست مطرح کرده است. ماکیاولی می‌نویسد: «بازی قدرت نیاز به صبر و حوصله فراوان دارد و تنها کسانی می‌توانند پیروز از میدان خارج شوند که از هر اسلحه‌ای درست و به موقع استفاده کنند. فراموش نکنید جوهری که درس‌های تاریخ را با آن نوشته‌اند از خون کسانی بوده است که بدون داشتن برنامه مشخص خواسته‌اند کاری را انجام دهند.»

شهریار باید چنان عمل کند که به اهداف معینی برسد و فقط در صورتی در تعقیب آن اهداف عقلانی عمل می‌کند که مؤثرترین وسیله‌ها را اختیار کند. مثلا اگر شهریار می‌خواهد سخاوتمند باشد، باید منبع درآمدی داشته باشد. اما اگر او از اتباعش مالیات بگیرد، آن‌ها از او متنفر خواهد شد. شهریار می‌تواند با پول دیگران رفتاری سخاوتمند داشته باشد. ثمره‌های غارت، چپاول، و یغما را می‌توان آزادانه توزیع کرد، بی‌آنکه موجب نفرت جمعیت و مردم خود شهریار شود.

فصل هجدهم شهریار، ماکیاولی میان بی‌رحمی‌های خوب و بد فرق می‌گذارد. بی‌رحمی‌های خوب آنهایی هستند که منجر به نیاز به بی‌رحمی‌های کمتر در آینده می‌شوند؛ بیرحمی‌های بد این نیاز را کاهش نمی‌دهند. آشکارترین مثال بی‌رحمی خوب بی‌رحمی‌های یک «شهریار تازه» برای حفظ امنیت رژیمش است. اگر شهریاری تازه درست عمل کند، می‌تواند به یک‌باره دست به همه بی‌رحمی‌های ضروری بزند و صلح و آرامش را به کشور بازگرداند. پرهیز از خشونت در آغاز یک حکومت می‌تواند روابط میان شهریار و اتباعش را برای همیشه خدشه‌دار کند، چون نیاز به خشونتهای بیشتر پابرجا می‌ماند.

در کتاب شهریار می‌خوانیم: «پس می‌باید یادآور شد که فاتح باید همه زخم‌هایی را که بایست زد بر خود روشن کند و ضربه را چنان یکباره و کاری فرود آورد که هر روز نیاز به از سر گرفتن آن نباشد؛ و بدین‌سان، با آسوده کردن خاطر مردم و نواختن ایشان بتواند دل‌هایشان را به‌دست آورد و آن کس که جز این کند، خواه از بیم‌ناکی یا سرگشتگی، همواره می‌باید تیغ بر کف باشد و از رعایای خویش بیم‌ناک، چراکه مردم پیوسته از وی ستم می‌بینند و در سایه‌اش آسوده نمی‌زیند.»

از شهریار باید هراس داشت نه نفرت!

ماکیاولی معتقد است اگر مردم از شهریار باید بترسند، اما نباید از او «نفرت» داشته باشند یا تحقیرش کنند؛ بنابراین او نباید هرگز به اموال و زنان آن دست‌اندازی کند. اگر لازم باشد شهریار کسی را بکشد، نباید به مال و اموال او کاری داشته باشد: «زیرا مردم مرگ پدر را زودتر فراموش می‌کنند تا از دست رفتن میراث پدری را.»

شهریاری که به نفع کشورش حکومت می‌کند و بی‌خود و بی‌جهت به اتباعش آسیب نمی‌رساند، به‌تدریج وفاداری و بیعت مردمش را به‌دست می‌آورد. این برای حفظ خودش لازم است. اگر سپاه دولت متشکل از شهروندان باشد، رضامندی آن‌ها ضروری است.

علاوه بر این، در ایام دشواری‌ها، شهریار باید برای کمک به مردمش رو بیاورد: «بهترین دژ‌ها همانا مِهر مردم است.» اگرچه این جنبه از دیدگاه ماکیاولی شاید از عقیده کلی‌اش نسبت به مردم فاصله می‌گیرد، اما باید این نکته را در ذهن داشته باشیم که رضایت‌مندی مردم با همان وسایلی به‌دست می‌آید که بر شمردیم و نه از طریق پیروی از فضایل سنتی.

مردم شهریارشان را تا حدودی به این دلیل دوست دارند که آن‌ها را می‌فریبد. اما مهمتر از آن پرهیز شهریار از سوءاستفاده‌های نمایان است. او نباید خراج و مالیات بی‌جا بگیرد و به اموال مردم کاری نداشته باشد و شاید از همه مهمتر، از طریق حکمرانی‌اش کشور را تا آنجا که می‌شود قوی‌تر کند.


بیشتر بخوانید: سیاست چیست و چرا ایده «من سیاسی نیستم» درست نیست؟


«امور آنگونه که هستند» نه «امور چگونه باید باشند»

به گزارش رویداد۲۴ توصیه‌های ماکیاولی اغلب بدبینانه و غیراخلاقی‌اند، اما مبتنی بر «درک عملی» از «واقعیت‌های سیاسی» ایتالیای عصر رنسانس هستند. ماکیاولی تحت تاثیر انقلاب علمی که در عصر رنسانس ایجاد شده بود به پژوهش تجربی روی آورد و کتاب شهریار را بر این اساس بنا کرد.

جیکوب برونوفسکی نویسنده و تاریخ‌نگار لهستانی می‌نویسد: «ماکیاولی از لحاظ دانشمند بودن به لئوناردو داوینچی می‌مانست. همانگونه که داوینچی نخستین دانشمند علوم طبیعی در عصر جدید بود، ماکیاولی نیز نخستین دانشمند علوم اجتماعی است. لئوناردو نیز مانند داوینچی ناگزیر بود که در عصر جدید راه جدیدی بگشاید و باید تصمیم می‌گرفت از چه چیز‌هایی چشم بپوشد.»

از منظر ماکیاولی آنچه در سیاست نباید مورد توجه قرار گیرد، «اخلاقیات» هستند. علم سیاست کاری به اینکه «امور چگونه باید باشند» ندارد؛ بلکه در پی توصیف «امور آنگونه که هستند»  است. او بار‌ها تاکید کرد که منظورش این نیست که رفتار شرافتمندا را توصیف کند و بگوید جوامع چگونه باید اداره شوند. بلکه در پی فهم این نکته است که جوامع «در واقع» چگونه اداره می‌شوند و مردم و حکمرانان در واقعیت چگونه رفتار می‌کنند.

توجه به «واقعیت» به جای خیال‌پردازی مسئله‌ای اذست که ماکیاولی روی آن تاکید می‌کند. فرانسیس بیکن، که نظریه‌پرداز علوم تجربی جدید است، درباره ماکیاولی می‌گوید: «ما مدیون او هستیم چرا که درباره اینکه انسان چه می‌کند نوشتند و نه اینکه چه باید بکند.»

نظریات ماکیاولی مبتنی بر درک کلی او از ماهیت انسان است و در کتاب شهریار چندین بخش قابل توجه در مورد ماهیت طبیعت و اخلاق انسانی وجود دارد. در واقع ماکیاولی می‌کوشد علم خود را بر پایه اصول عام بنا کند و این اصل عام در علوم انسانی چیزی نیست جز مفهوم انسان.

قدرت از منظر ماکیاولی

ماکیاولی استدلال می‌کند که انسان‌ها اساساً خودخواه هستند و منفعت شخصی خود را دنبال می‌کنند. ماکیاولی می‌نویسد: «همه انسان‌ها شریر هستند و هر وقت فرصتی پیدا کنند، آماده نشان دادن ماهیت شریرانه ‏خود هستند. اگر ساختار شریرانه آن‌ها مدتی پنهان بماند، باید دلیلی ناشناخته را مقصر دانست و باید فرض کنیم ‏موقعیت ابراز شرارت وجود نداشته؛ اما زمان -که می‌گویند پدر تمام حقیقت‌هاست- بالاخره نوری بر این شرارت خواهد ‏تاباند.» ماکیاولی ریشه «ساختار شریرانه»‌ انسان را خودخواهی ریشه‌ای می‌داند.

به باور ماکیاولی اگر حیات سیاسی همیشه با اختلاف شناخته شده، علت این است که «خواست قدرت» نقش بسیار مهمی در ‏رفتار انسانی بازی می‌کند. سیاست آن نوع همکاری و اتکای پویا که افلاطون و ارسطو ممکن می‌پنداشتند، نیست و ‏نمی‌تواند باشد. مردم می‌توانند همکاری کنند، اما تنها تا هنگامی که همکاری در جهت منافع آن‌ها باشد.

سیاست ضرورتا توام با ستیز و مبارزه است. ماکیاولی می‌گوید «در پادشاهی، این مبارزه، مبارزه یک انسان برای غلبه بر دیگران است و در جمهوری مبارزه افراد و گروه‌های متکثر در جهت اهداف و منافع خودشان. اما چگونه می‌توان این مبارزه را تعدیل کرد و در جهت منافع بزرگتر قرلر داد؟ با خیر مشترک و احساس تعلق به میهن.»

اگر مردم حاکم را خوار بشمرند و از او متنفر باشند ...

ماکیاولی می‌گوید چهار «شور» بر رفتار ‏انسانی حکم می‌راند: «عشق، نفرت، ترس و خواری.» آن شور و شوق‌هایی که شهریار به وضوح بیشتر به دنبالشان می‌رود دو احساس سازگار عشق و ترس هستند. اگر ‏مردم از حاکم‌شان متنفر باشند و او را خوار بشمرند، نمی‌توان بر آن‌ها حکومت راند و علیه‌اش برخواهند خاست.

از آن‌جا که انسان ‏برده شور و شوق خودخواهانه خود است، هر جا انتخابی در کار باشد به دستور احساسات و منافع خود پاسخ ‏می‌دهد؛ نه به فراخور هنجار‌های اخلاقی. پس تنها با در اختیار گرفتن احساسات دیگران است که می‌توان آن‌ها را ‏وادار به انجام کاری کرد.

انسان‌ها تمایل طبیعی به فضیلت و اخلاق ندارند بنابرین باید «خیر عمومی» را جایگزین «افعال اخلاقی فردی» کنیم و آن‌ها را به‌واسطه احساسات بدان سوق دهیم. از این منظر «کنش سیاسی» همان «خیر عمومی» است. بنابرین با ماکیاولی غایتی جدید در زندگی سیاسی مطرح می‌شود که عبارت است از خیرمشترک و مبنای گرایش انسان‌ها به آن، تعلق خاطر به وطن و سرزمین مادری است. کتاب شهریار نیز با خطابه‌ای درباره نجات ایتالیا پایان می‌یابد. در واقع یگانه توافقی که مفسران مختلف درباره این کتاب دارند همین مطلب است: شهریار کتابی برای نجات ایتالیا است.

رهایی وطن و بنیانگذاری جمهوری در کتاب شهریار

به تعبیر یکی از شارحان ماکیاولی، سیاست برای ماکیاولی کنش بنیان‌گذاران و منجیان بود. آنچه شهریار را به کتابی استثنایی بدل می‌کند، این است که شهریار کتابی درباره رهایی سیاسی و بنیادگذاری جمهوری است و این رهایی در درجه اول «رهایی وطن» است.

ماکیاولی در یکی از قطعات درخشان کتاب شهریار می‌نویسد: «لازم بود بنی‌اسرائیل اسیر باشند تا توانایی موسی آشکار شود. لازم بود پارسیان تحت ستم ماد‌ها باشند تا پرده از روح بزرگ کوروش برداشته شود و لازم بود آتنیان پراکنده باشند تا قابلیت‌های تسئوس نمودار شود. پس در زمان حاضر، برای کشف ویرتوی روح ایتالیایی، لازم بود ایتالیا به فلاکتی که اکنون در آن است درغلتد، چنان که ایتالیا بیش از یهودیان برده، بیش از پارسیان مظلوم و بیش از آتنیان پراکنده گشته است. اکنون وطن ما بی‌سر، بی‌سامان، تیپاخورده، به تاراج رفته، تکه‌پاره و لگدکوب شده و دستخوش هر قسم ویرانی و نومیدی است. اما همین پریشانی‌ها و محنت‌ها فرصت فراهم می‌آورد. ایتالیا آماده پیروی از یک شهریار منجی است.»

ماکیاولی این مطلب را در نامه خود به «چزاره بورجیا» نجیب‌زاده خاندان بورجیا و سیاستمدار ایتالیایی در دوران رنسانس چنین بیان می‌کند: «بنگر که ایتالیا چگونه به درگاه خداوند دست دعا برداشته است تا کسی را بفرستد که وی را از این ددمنشی‌ها و اعمال وحشیانه و بی‌حرمتی‌ها رهایی بخشد. بنگر که چه سان پذیرا و خواهان کسی است که پرچمی را برافرازد.»

تفاسیر فراوانی بر کتاب شهریار نوشته‌اند و می‌توان این کتاب را از منظر‌های متعددی خواند و درک کرد. تفسیر سنتی کتاب شهریار را به عنوان راهنمای حاکمان می‌فهمد که توصیه‌های عملی در مورد چگونگی کسب و حفظ قدرت سیاسی ارائه می‌دهد. این تفسیر بر تأکید ماکیاولی بر اهمیت قدرت و استفاده از زور در سیاست و نیز نگاه او به ماهیت انسان که اساساً خودخواهانه و مبتنی بر منافع شخصی است تأکید می‌کند.

تفسیرهای کتاب شهریار

در تقابل با تفسیر سنتی، تفسیر «اومانیستی» و انسان‌محور از کتاب شهریار بر اهمیت رفاه شهروندان در نگاه ماکیاولی و تمایل او به ایجاد دولتی با ثبات و شکوفا تأکید می‌کند. بر اساس این تفسیر، تمرکز ماکیاولی بر «قدرت فی‌نفسه» نیست، بلکه قدرت وسیله‌ای برای ایجاد جامعه‌ای با ثبات و مرفه است.

تفسیر «جمهوری‌خواهانه» از کتاب شهریار بر اعتقاد ماکیاولی به فضیلت مدنی و روح عمومی در نظام جمهوری تاکید می‌کند. بر اساس این دیدگاه، ماکیاولی حفظ حکومت جمهوری را در گرو پرورش این فضایل می‌داند که برای ایجاد جامعه‌ای قوی و متحد ضروری است.

تفسیر «مارکسیستی» از شهریار آن را نقد طبقه حاکم و استفاده آن‌ها از قدرت برای حفظ سلطه خود بر توده‌ها می‌داند. بر اساس این تفسیر، تأکید ماکیاولی بر قدرت و زور، تأیید طبقه حاکم نیست، بلکه بیشتر به‌عنوان به رسمیت شناختن استثمار آن‌ها از طبقه کارگر است. تفسیر مارکسیستی نیز بر اعتقاد ماکیاولی به اهمیت «مبارزه طبقاتی» در سیاست تأکید می‌کند. بر اساس این دیدگاه، ماکیاولی قدرت سیاسی را با مبارزه بین طبقه حاکم و طبقه کارگر تعیین می‌کند و معتقد است که طبقه کارگر برای دستیابی به آزادی سیاسی واقعی باید طبقه حاکم را سرنگون کند.

مشهورترین تفسیر ایل پرینسیپ، تفسیر به اصطلاح «غیر اخلاقی» است که استدلال می‌کند که ماکیاولی از نوعی عمل‌گرایی سیاسی دفاع می‌کرد که کاملاً از هرگونه «ملاحظات اخلاقی» جدا بود. بر اساس این دیدگاه، ماکیاولی معتقد بود کسب و حفظ قدرت سیاسی تنها هدف سیاست است و حاکمان باید حاضر باشند از هر وسیله‌ای که برای رسیدن به این هدف لازم است از جمله فریب، دستکاری و خشونت استفاده کنند.

تفسیر «رئالیستی» از کتاب شهریار، استدلال می‌کند که اندیشه ماکیاولی عمیقاً ریشه در درک واقع‌گرایانه وی از سیاست بین‌الملل دارد. بر اساس این دیدگاه، ماکیاولی تشخیص داد که جهان مکانی خطرناک و غیرقابل پیش‌بینی است و دولت‌ها باید همیشه آماده دفاع از خود در برابر تهدیدهای احتمالی باشند.

«ژان ژاک روسو» فیلسوف عصر روشنگری اروپا، منادی نوع دیگری از تفسیر کتاب شهریار شد که به آن تفسیر «ایرونیستی» می‌گو‌یند. روسو استدلال می‌کند که توصیه ماکیاولی به حاکمان در واقع به عنوان «کنایه» بوده و شهریار در واقع خطاب به شهروندان نوشته شده و شیوه‌های سرکوب و کنش سیاسی را بر آفتاب افکنده است. بر اساس این دیدگاه، ماکیاولی از توصیه‌های خود برای افشای ریاکاری و فساد طبقات حاکم و تشویق مردم به شکل صادقانه‌تر و شفاف‌تری از سیاست استفاده می‌کرد.

«آیزایا برلین» فیلسوف و مورخ نامدار و لیبرال بریتانیایی، تصویری باریک‌بینانه‌تر از سهم ماکیاولی در اندیشه سیاسی ترسیم می‌کند. بر اساس تفسیر او، نوآوری و جاذبه عظیم ماکیاولی در این واقعیت نهفته است که او کاستی های اخلاقیات باستان و اخلاقیات مسیحی را آن گاه که شامل حال وضعیت شهریاران می‌شود تشخیص داد. شهریاری که فضایل سنتی نظیر صداقت و رحم را در وجود خود جلوه‌گر می‌سازد احتمالاً به چنگ دشمنانش می‌افتد، دشمنانی که بعید است تا این مایه باوجدان باشند.

جان کلام برلین این است که ماکیاولی فارغ از اخلاق نبود، سهل است، چه بسا بی آن که خود بداند این اندیشه را معرفی کرد که ممکن است بیش از یک نوع اخلاقیات وجود داشته باشد و این اخلاقیات متنوع با هم سازگار نباشند. چنین نیست که یک قسم اخلاقیات بر نهج درست باشد و مابقی نادرست، بلکه اخلاقیات متنوعِ حقیقتا ناسازگاری وجود دارد که هر کدام از سازگاری درونی بهره‌مند است.

برلین از موضعی دفاع می‌کند که به «تکثّرگرایی ارزشی» معروف است، یعنی این اندیشه که ممکن است نظام‌های اخلاقی ناسازگار کثیری وجود داشته باشد و اصولی برای داوری کردن میان این نظام‌ها در کار نباشد (هر چند شماری از این نظام‌ها ممکن است به وضوح برتر از مابقی باشند)

برلین، طلیعه و صورت اولیه آرای خود را در نوشته‌های ماکیاولی مشاهده می‌کند: «پیام ماکیاولی یکی از اعتقادات گرامی ما را درباره جهان اخلاق سست و بی‌بنیان می‌کند. ما دوست داریم معتقد باشیم مشکلات راه‌حل‌هایی دارند. ما با ابتکار و نیت خیر کافی می‌توانیم بر هر مانعی غلبه کنیم و به نتیجه رضایت‌بخشی برسیم اما ماکیاولی می‌گوید ما نمی‌توانیم.» به کلام آیزایا برلین، آن اعتقادی که ماکیاولی سستش می‌کند «اعتقاد به تطابق‌پذیری نهایی همه ارزش‌های اصیل» است. یک رویکرد دیگر به این مسئله و مشکل را در نظر بگیرید.

تفسیر مارکسیستی از کتاب شهریار ماکیاولی

مهمترین تفاسیر کتاب شهریار متعلق به «سنت مارکسیستی» است. تفسیر سنتی مارکسیست‌ها از شهریار ریشه در این باور دارد که سیاست اساساً «عرصه مبارزه طبقاتی» است و طبقه حاکم (طبقه اشراف در زمان ماکیاولی) با کنترل وسایل تولید و با استفاده از خشونت و زور برای سرکوب طبقه کارگر، قدرت خود را حفظ می‌کند. کار ماکیاولی بر اساس این تفسیر، نقد این نظام و «فراخوان قیام علیه طبقه حاکم» است. ماکیاولی از طبقه کارگری دفاع می‌کند که خود را مسلح کرده و در صورت لزوم از خشونت برای سرنگونی طبقه حاکم استفاده کند.

راه دیگری که می‌توان آثار ماکیاولی را از منظر مارکسیستی خواند، از دریچه «ماتریالیسم تاریخی» است. به عقیده مارکسیست‌ها، ماتریالیسم تاریخی نظریه‌ای است که تاریخ را مبارزه بین طبقات مختلف بر سر کنترل ابزار تولید هدایت می‌کند. کار ماکیاولی را می‌توان به عنوان نمونه‌ای از ماتریالیسم تاریخی در عمل دید، زیرا او در حال تجزیه و تحلیل مبارزات قدرت زمان خود و ارائه توصیه‌هایی در مورد چگونگی هدایت آن‌ها است.

در میان متفکران مارکسیست، لویی آلتوسر فیلسوف مارکسیست فرانسوی خلاقانه‌ترین تفاسیر را از کتاب شهریار ارائه داده است. به عقیده آلتوسر، «اندیشه سیاسی ماکیاولی گسست از جهان‌بینی سنتی مسیحی است که دولت را ابزار مشیت الهی می‌دانست.»

آلتوسر معتقد است کار ماکیاولی همچنین بر «اهمیت عاملیت انسان در اعمال قدرت سیاسی» تأکید دارد. از منظر آلتوسر، در ماکیاولی نه با جدایی سیاست و اخلاق که با «سیاسی کردن اخلاق» مواجه هستیم.

ماکیاولی معتقد نیست که سیاست راهی جدا از اخلاق، خواه مسیحی و خواه غیر آن می‌پیماید، بلکه مسئله نزد وی این است که اخلاق بایستی «تابع» سیاست باشد و در چشم‌انداز کلی موفقیت رسالت سیاسی شهریار در اتصال پیش‌روی درک و اجرا شود و از این منظر آلتوسر استدلال می‌کند که اندیشه سیاسی ماکیاولی ریشه در برداشت ماتریالیستی از تاریخ دارد.

او معتقد است ماکیاولی تشخیص داد که قدرت سیاسی موجودی ثابت یا ابدی نیست، بلکه «محصول نیرو‌های تاریخی و اجتماعی» است. این دیدگاه ماتریالیستی ماکیاولی را قادر می‌سازد تا روابط قدرت را به شیوه‌ای عینی و علمی‌تر تحلیل کند.

آلتوسر همچنین بر اهمیت ایدئولوژی در اندیشه ماکیاولی تاکید می‌کند. ماکیاولی تشخیص داد که حاکمان برای حفظ قدرت خود باید «حوزه ایدئولوژیک» را کنترل کنند. حفظ قدرت نه تنها شامل استفاده از زور و اجبار، بلکه دستکاری افکار عمومی و تبلیغات حکومتی است.

آلتوسر انقلاب ماکیاولی را در خلق نوع جدیدی از ماتریالیسم می‌داند. این نوع ماتریالسم از دوقطبی سنتی میان ماتریالیسم جبرگرایانه (عقیده بر اینکه تاریخ با فرایند‌های مادی در حال پیشرفت است و انقلاب کمونیستی ناگزیر رخ خواهد داد) و ایده‌الیسم گسسته است و قسمی ماتریالیسم را میسر می‌سازند که نه بر تصلب علیت [رابطه علت‌ـ معلولی‌] بلکه بر حدوث و بر امر «پیش‌بینی ناپذیر» و بر «اتفاق» استوار است. این همان نکته‌ای است که بعدها در فلسفه آلن بدیو به نام «رخداد» صورت‌بندی و مطرح شد؛ به این معنی که امیر پیش‌بینی‌ناپذیر و رخداد در راه است و هر لحظه ممکن است رخ دهد و مردم باید به آن باور داشته باشند.

ماکیاولی با خلق مفاهیمی، چون «ویرتو» و «فورتونا» در ساحت چنین ماتریالیسمی قرار می‌گیرند. در این نگاه ماکیاولی بدل به فیلسوف «اتفاق» می‌شود و فلسفه‌اش به منزله ابزاری جهت بازتعریف محتوای قسمی مارکسیسم غیرـ جبرگرایانه تلقی می‌شود.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۹
ناشناس
|
Netherlands
|
۰۹:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
4
9
ایرانی ها کله پوک و کودن هستند برای همین وضعیت کشور ایران در جهان بدترین است
سید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۲۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
3
3
نظر من نصبت به ماکیاولی اینه که فقط داشت آموزش می‌داد چگونه جلویه جبر ایستادگی کرد و از حاکم ها رکب نخورد و دولت جدید ایجاد کرد با عشق و ترس ، نه مثل سیاست وقتشون که احتمالا همش نفرت مردم از حاکم و خار شمردن مردم توسط حاکم بود است.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۱۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
2
5
با دانستن این موارد ماکیاولی را بهتر می توان فهمید:
1 - در اندیشه نیکولو ماکیاولی خیر اخلاقی و خیر سیاسی همپوشانی ندارند.
2 - توصیه های به ظاهر غیراخلاقی او خطاب به زمامداری است که قدرت را در اختیار دارد نه شهروندان عادی؛ به عبارتی او بنا ندارد اخلاق عمومی را تخریب کند بلکه هدف او حفظ قدرت توسط زمامدار است.
3 - او واقعگراست و جهان سیاست را نتیجه عمل و عکس العمل می داند نه چیز دیگر.
4 - امروزه که 5 قرن از زمان حیات ماکیاولی می گذرد به اندازه ای که زمامداران مستبد در کشورهای جهان سوم از متد تجویزی او برای حفظ و تداوم قدرت استفاده می کنند زمامداران خود ایتالیا و اروپا استفاده نکرده اند.
ناشناس
|
United States of America
|
۲۲:۱۷ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
3
2
ماکیاول در وجود تک تک افراد رویداد24 نهفته
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۹/۰۶
چشم
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۰۱ - ۱۴۰۲/۰۹/۰۶
ذقیقا
a
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۱۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۲۸
1
3
ممنون
ناشناس
|
Norway
|
۲۰:۳۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۳۰
3
1
سوال به چه علت مدتیست سایت رویداد24 مقاله در مورد ماکیاولیسم مقاله مینویسد
جواب به دو علت یکی رفتار و چرخش سیاسی و رویه سیاسی سایت خود در همراهی با بعضی عناصر سوخته پس مانده در اینده توجیه کند و کنایه ای به جمهوری اسلامی بزند که تا فرصت هست انتظارات اصلاح طلبان طالب قدرت را براورده کنید به نوعی هشدار و کنایه است.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۳۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۰۶
سپاس از سوال و جوابتان
خخخخخخ بروعامو
نظرات شما