روایت یک شب زمستانی /بیقراریهای همسر آیتالله /رفتن هاشمی باورکردنی نبود
آیتالله هاشمیرفسنجانی در بیمارستان بستری شد؛ حال آیتالله وخیم است؛ آیتالله درگذشت؛ شامگاه يكشنبه تمام این روند در مدتزمان کمی بیشتر از یک ساعت اتفاق افتاد؛ از رساندن آیتالله به بیمارستان شهدای تجریش تا انتقال پیکر ایشان به حسینیه جماران. وقتی خبر رسید، با سریعترین وسیله حملونقل در ساعات اوج ترافیک یعنی کرایه موتورسیکلت به بیمارستان شهدای تجریش رسیدم. روبهروی بیمارستان در دو طرف خیابان ازدحام جمعیت بود. میانه خیابان که بودم، یک تیم اسکورت از بیمارستان خارج شد؛ برخی میگفتند «حسن روحانی» رئيسجمهوری از بیمارستان خارج شده؛ درست میگفتند؛ رئيسجمهوری آمد و رفت. خبرها از فوت آیتالله حکایت داشت.
اجازه ورود به بیمارستان را ندادند؛ با تعداد دیگری از خبرنگاران کارت خبرنگاری نشان دادیم؛ گفتند کنار در بایستید؛ ولی جلوی ورودی خودروها نایستید. برخی رهگذران خبر نداشتند و سؤال میکردند که چه خبر است. برخی علاقهای به جوابدادن به سؤالها نداشتند. هر تیم اسکورت که میآمد، عکاسان به سمت در نردهای ورودی خودروی بیمارستان میرفتند. «اسحاق جهانگیری» هم آمد و رفت. جمعیت بیشتر میشد؛ آن سوی خیابان، وسط خیابان و کنار در بیمارستان جمعیت بیشتر شد؛ حتی بیشتر از استقبال از آیتالله برای ثبتنام در انتخابات ریاستجمهوری سال ١٣٩٢ مقابل وزارت کشور. دقایقی بعد حجتالاسلام «علی یونسی»، دستیار ویژه رئيسجمهوری، هم با همراهانش از بین جمعیت وارد بیمارستان شدند؛ البته نه از درِ ماشینرو. دقایقی گذشت؛ خبر فوت آیتالله فراگیر شده بود؛ همچنان برخی رسانهها برای انتشار خبر تردید داشتند. «محسن هاشمی» از بیمارستان بیرون آمد و بهسرعت رفت. چند دقیقه بعد، «علیزادهطباطبایی»، وکیل خانواده هاشمیرفسنجانی که داخل محوطه بیمارستان بود، کنار نردهها آمد و خبر فوت را تأیید کرد. پیش از او «محمد هاشمی» برادر آیتالله در گفتوگو با یکی از خبرگزاریها فوت را تأیید کرده بود. چند دقیقه که گذشت «حسین مرعشی» از بستگان آیتالله و عضو حزب کارگزاران هم از بیمارستان بیرون آمد. به مرعشی تسلیت گفتم؛ او بهشدت مغموم بود و گریه میکرد. از او درباره چند و چون برگزاری مراسم آیتالله پرسیدیم. گفت پیکر ایشان به جماران منتقل شده. با او همراه شدیم؛ بین راه دوستان و نزدیکانش او را میدیدند؛ همدیگر را در آغوش میگرفتند و گریه میکردند. گفتیم که به سمت جماران برویم؛ با دعوت مرعشی با آنها همراه شدیم و به جماران رفتیم. تماسهای تلفنی زیادی داشت که به او تسلیت میگفتند. نهایتا به جماران رسیدیم و وارد کوچه شدیم. کوچه کمکم داشت شلوغ میشد؛ برخی اهالی محل هنوز خبر نداشتند.
برای رسیدن به حسینیه جماران باید وارد یک کوچهمانند میشدیم؛ ورودی این شبهکوچه با نردههای آهنی همواره حفاظت میشود؛ برای مرعشی در را باز کردند؛ ما هم همراه او وارد شدیم. یک جوی آب خیلی کوچک وسط کوچه است که آب در آن جریان داشت. هرچه به محل حسینیه نزدیکتر میشدیم، صدای گریهها بیشتر به گوش میرسید. وارد حسینیه شدیم؛ سمت راست حسینیه روی یک سکو پیکر بیجان آیتالله روی یک برانکارد قرار داشت؛ مردی که سالها کنار سکوی بلندتر حسینیه، کنار امام خمینی مینشست. فاطمه سخت گریه میکرد و مادر خانواده هم در کنارش مویه. «صالحیامیری»، وزیر ارشاد، هم بود؛ جو سنگین و غمانگیزی حاکم بود. پیکر پدر خانواده بود و اهالی خانه بالای سر پدر مشغول سوگواری بودند. حاضران شاید کمتر از ٢٠ نفر بودند و بیشتر هم از اهالی خانوادههای هاشمیرفسنجانی و امام خمینی و اشراقی. همه تحت تأثیر فضا بودند. چند دقیقه بعد، یک تابوت مخملی مشکی آوردند و پیکر را داخل آن قرار دادند.
نوبخت سخنگوی دولت هم حضور داشت و گریه میکرد. یونسی، دستیار
رئيسجمهوری و مجید انصاری، معاون حقوقی رئیسجمهوری هم بودند. «عفت مرعشی»
همسر آیتالله بیقرار بود؛ بالای سر همسرش؛ شاید حوادث ٥٨ سال زندگی
مشترک در ذهنش میآمد؛ از مبارزات آیتالله تا ترور و نامهربانیهای
سالهای اخیر؛ دورانی به طول بیش از نیمقرن. مادر و دختر همدیگر را دلداری
میدادند. محسن هم در گوشهای گریه میکرد؛ او هم مادر و خواهرش را دلداری
میداد. با ورود هر شخص آشنا، گریهشان شدت میگرفت. «اشراقی»ها کنار
هاشمیها بودند و گریه میکردند و خانواده داغدیده را تسلی میدادند؛ آنها
حق همسایگی را به جا میآوردند.
فاطمه یک جلد قرآن آورد و بالای سر پدر
مشغول قرائت شد. پس از دقایقی آشنایان مادر خانواده را به کناری بردند؛
صندلی برایش آوردند؛ چند نفر کنارش بودند و دلداریاش میدادند؛ او همچنان
سوگواری میکرد. ورودی کوچه حسینیه، پشت در نردهای جمعیت رو به افزایش
بود؛ بهسختی راه میدادند. دقایقی گذشت؛ یاسر خودش را بالای سر پدر رساند.
آرام گریه میکرد؛ نزدیک پدر نشست و مثل خواهر و برادر گریه میکرد.
مقامات و وزرا خودشان را به جماران میرساندند. «قاضیزادههاشمی» وزیر
بهداشت هم داخل حسینیه بود؛ «حسین فریدون» برادر رئيسجمهوری هم بود؛
گوشهای از حسینیه با همدیگر صحبت میکردند؛ گاهی هم با یک تلفن همراه.
مقامات و شخصیتها به جمعیت اندک اولیه حاضر در حسینیه اضافه شدند؛ پایین
سکویی که پیکر آیتالله روی آن قرار داشت، صندلی چیدند تا شخصیتها
بنشینند.
رئيسدولت اصلاحات، «محمود واعظی» وزیر ارتباطات، «عباس آخوندی» وزیر راه، «محمدرضا عارف» رئيس فراکسیون امید مجلس، «محمدجواد ظریف» وزیر خارجه، «محسن رضایی» و... هر کدام جداگانه با تفاوت زمانی با یکدیگر وارد حسینیه شدند. چهره رئيس دولت اصلاحات مبهوت خبر فوت آیتالله بود. ظریف هم وارد شد؛ کنار او صندلی خالی بود و نشست. یک نفر هم پشت میکروفون رفت و به قرائت قرآن مشغول شد. ظریف به محض نشستن، بغضش ترکید و گریه میکرد. عارف وارد شد؛ او هم گریه میکرد. چند دقیقه بعد، «مهدی» وارد شد؛ روی سکویی رفت که تابوت پدرش قرار داشت؛ روی تابوت افتاد و آن را در آغوش کشید؛ فاطمه هم برادر را. فاطمه او را دلداری میداد: «صبوری کن». دقایقی بعد، «فائزه» هم آمد؛ او هم بیتابی پدر را میکرد. سيد حسن خميني هم كه در قم بود خود را به حسينيه رساند. جمعیت اضافه میشد؛ مقامات و مردم عادی میآمدند. اجازه ورود به عکاسان نمیدادند؛ ولی با گذشت زمان و با چککردن وسایلشان، کمکم وارد حسینیه میشدند. ازدحام جمعیت پایین کوچه، رو به افزایش بود. «مسعود پزشکیان»، نایبرئيس مجلس به حسینیه آمد. پس از عرض تسلیت، به گوشهای از حسینیه رفت و تا پایان مراسم مشغول قرائت قرآن شد. «علی جنتی»، وزیر سابق ارشاد، هم بود؛ او قبلا گفته بود از نظر سیاسی «به جناب هاشمی نزديكترم تا پدرم». «علیاکبر صالحی»، رئيس سازمان انرژی اتمی هم با چهرهای مغموم آمد و گوشهای از حسینیه نشست. دیگر همهمه زیاد شده بود و صدای سوگواری خانواده کمتر به گوش میرسید. صدای صوت قرآن و پس از آن مداحی هم در حسینیه شنیده میشد. جمعیت دیگر همه حسینیه را پر کرده بود و سرریز شده بود به داخل کوچه. با افزایش جمعیت، تعداد گوشی بهدستان هم زیاد شد؛ آنهایی که سعی داشتند از این رویداد، عکس و فیلمی برای خود ثبت کنند. فضای حسینیه دیگر جا نداشت؛ داخل کوچههای اطراف جماران را هم جمعیت پر کرده بود. پیکر را با ذکر «یا حسین» به سردخانه بیمارستان قلب جماران منتقل كردند. یک نفر پشت میکروفون رفت و پایان مراسم را اعلام کرد؛ جمعیت اما همچنان میآمدند. ازدحام برای خروج هم دست کمی از ازدحام برای ورود نداشت. کوچههای اطراف، یک سمت آنها بودند که به سمت حسینیه میرفتند و یک سمت آنها که برمیگشتند؛ همه همچنان در بهت بودند؛ آیتالله هاشمی در بیمارستان بستری شد؛ حال آیتالله وخیم است؛ آیتالله درگذشت.