تاریخ انتشار: ۱۶:۰۵ - ۲۵ بهمن ۱۳۹۵

انتقادصریح صوفی از ناکارآمدی شورای هماهنگی جبهه اصلاحات

یک فعال سیاسی اصلاح طلب گفت: اگر چند حزب از شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاح طلبان جدا شوند و بخواهند نامزد خاصی را در انتخابات ریاست جمهوری معرفی کنند یا در انتخابات شوراها لیست جداگانه بدهند؛ اقدام‌شان بی‌اثر است.
رویداد۲۴-یک فعال سیاسی اصلاح طلب گفت: اگر چند حزب از شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاح طلبان جدا شوند و بخواهند نامزد خاصی را در انتخابات ریاست جمهوری معرفی کنند یا در انتخابات شوراها لیست جداگانه بدهند؛ اقدام‌شان بی‌اثر است.

 نقش محوری و تأثیرگذار چهره های کاریزماتیک در دو جناح سیاسی کشور حقیقتی غیرقابل انکار است بر همین اساس هر دو جناح در حال طراحی مکانیزم هایی هستند تا خرد جمعی را جایگزین شخصیت محوری کنند اما این تلاش ها با چالش های درون اردوگاهی مواجه است زیرا پیشنهادها متنوع و نظرها متکثر جمع بندی واحد را در یک وضعیت مبهم قرار داده است.

در جناح اصلاحات اختلاف بین دو دیدگاه که نقش اصلی رهبری در تصمیم گیری های جمعی بر عهده شورای هماهنگی جبهه اصلاحات باشد یا شورای عالی سیاست گذاری همچنان ادامه دارد. علی صوفی فعالی سیاسی اصلاح طلب معتقد است: اصلاح طلبان با شورای عالی سیاستگذاری در انسجام بخشی به نیروهای خود موفق بودند و الان شورای مشورتی و شورای هماهنگی جبهه اصلاحات دیگر محلی از اعراب ندارند و اگر هم 5 تشکل اعتماد ملی، مردمسالاری، اراده ملت، انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها و نیروهای خط امام به این شورا نپیوندند و راه جدایی را در پیش گیرند اقدام شان بی اثر است و تأثیری بر پایگاه رأی جریان اصلاحات ندارد.

مشروح این گفتگو را در ادامه بخوانید.

******

با توجه به فوت شدن شخصیت‌های کاریزماتیکی همچون هاشمی رفسنجانی، عسگراولادی و مهدوی کنی مکانیزم‌هایی که در هر دو جناح سیاسی اصولگرا و اصلاح طلب با هدف برقراری نظم تشکیلاتی وجود دارند چقدر می توانند آن جای کاریزماتیک و رهبری را پر کنند. به ویژه که در جریان اصلاحات سه شورای مشورتی، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان مدعی ایفای این نقش هستند؟

وقتی آقایان عسگراولادی و مهدوی کنی نیز در جریان اصولگرایان حضور داشتند آن انسجام و وحدت میان نیروهای آن جریان به چشم نمی خورد یعنی تشتت بود بر همین اساس در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 نتوانستند به اجماع برسند کاندیداهای متعدد دادند و در واقع مبتلا به وزن کشی شدند که اصلاح طلبان در انتخابات شورای شهر دوم و انتخابات ریاست جمهوری نهم در آن وادی قدم گذاشتند.

اصولگرایان تا امروز نتوانستند به انسجام و وحدت دست پیدا کنند. اصلاح طلبان نیز بعد از سال 84، در سال 88 نیز کاندیداهای متعدد داشتند و بالاخره آن شکست پیش آمد، پیامد شکست هم فضا امنیتی شد و تقریبا انسداد سیاسی رخ داد که موجب شد انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره نهم از طرف اصلاح طلبان تحریم شود. اصلاح طلبان بالاخره در سال 92 خود را پیدا کردند و متوجه شدند که چاره ای جز به اجماع رسیدن با یکدیگر ندارند.

با وجودی که کاندیداهای حداکثری اصلاح طلبان نتوانستند نامزد انتخابات ریاست جمهوری یازدهم شوند چون آقای خاتمی که اصلا مجال حضور پیدا نکرد آقای هاشمی هم ردصلاحیت شد. آقایان عارف و روحانی در میدان رقابت ماندند اما اصلاح طلبان تجربیات تلخ گذشته را چراغ راه خود قرار دادند تا به انتظار مردم پاسخ دهند بنابراین حول آقای روحانی که شخصیتی غیر اصلاح طلب بود جمع شدند و به پیروزی دست پیدا کردند.

البته اصلاح طلبان سال 92 یک تجربه شکستی هم داشتند و آن انتخابات شورای شهر تهران بود که مدیریت کار در آن حوزه به شورای هماهنگی جبهه اصلاحات واگذار شد. احزاب عضو شورای هماهنگی جبهه اصلاحات دور هم نشستند و سهم تعیین کردند و لیستی بستند اما در اجرا از آنجا که نتوانستند لیست را به مردم معرفی کنند فقط 50 درصد کرسی های شورای شهر را به دست آوردند.

تازه در بین آنها هم افرادی بودند که متلزم به تصمیمات تشکیلاتی اصلاح طلبی نشدند و راه خود را رفتند. یعنی معاملاتی را پشت پرده انجام دادند و آقای قالیباف توانست رأی بیاورد و شهردار شود. با توجه به این دو تجربه، آقای خاتمی در سال 94 خیلی سفت و سخت و محکم ایستاد و اعلام کرد چون قسمت اعظم نیروهای جریان اصلاحت غیرحزبی هستند، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات نمی تواند تمام جامعه اصلاح طلبی را نمایندگی کند. در جریان اصلاحات مدیران ادوار، نمایندگان ادوار مجلس، چهره های استانی و ملی هستند که در هیچ حزبی عضویت ندارند بنابراین اگر می خواهیم پوشش جامعی به جامعه اصلاح طلبی بدهیم و تشکیلی به وجود آوریم که آنها را نمایندگی کند باید سازوکار دیگری غیر از شورای هماهنگی جبهه اصلاحات تعریف شود و آن سازوکار را آقای خاتمی در قالب شورای راهبردی برای اجرای طرح انسجام بخشی اصلاح طلبان در سراسر کشور پیشنها کرد.

برخی از اعضای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات نیز به شورای راهبردی دعوت می شدند ولی شورای هماهنگی جبهه اصلاحات آن شورا را بر نتابید و در درجه اول تلاش کرد همان انحصار را که در گذشته داشت آن را حفظ کند، سپس نامه ای به آقای خاتمی نوشت که این دو شورا یعنی شورای راهبردی و شورای هماهنگی جبهه اصلاحات در یک قالب تحت عنوان شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان به فعالیت های سیاسی و انتخاباتی بپردازند، آقای خاتمی این پیشنهاد را پذیرفت و چند حزب همچون اتحاد ملت، ندا و ایثارگران را که جزء شورای عالی سیاست گذاری نبودند اضافه کرد، از طرفی بر حضور آقای عارف در شورای عالی سیاست گذاری تأکید کرد که این شورا با ریاست آقای عارف تشکیل شد.

شورای عالی سیاست گذاری توانست در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی سال 94 نقش مثبتی را ایفا کند و آن طرف انسجام بخشی اصلاح طلبی به طور نسبی در سراسر کشور به اجرا درآمد، اصلاح طلبان توانستند لیست واحدی بدهند. همین شورا با حامیان دولت که نمایندگی آنها را حزب اعتدال و توسعه داشت نشست هایی گذاشت و چند نفر از اعضای هیأت رئیسه شورای عالی سیاست گذاری با نمایندگان حزب اعتدال و توسعه نشستند و ائتلاف کردند و لیستی را در سراسر کشور تحت نام ائتلاف امید عرضه داشتند تا تکلیف پایگاه اجتماعی حامی دولت و اصلاحات مشخص باشد و دچار سردرگمی بین عناوین مختلف نشوند که منجر به آن پیروزی کاملا بی نظیر سی بر هیچ در تهران شد.

اصلاح طلبان در مجموع با مدیریت شورای عالی سیاست گذاری توانستند در مجلس دهم حضور فعالی داشته باشند. پس اصلاح طلبان با شورای عالی سیاستگذاری در انسجام بخشی موفق بودند و الان شورای مشورتی و شورای هماهنگی جبهه اصلاحات دیگر محلی از اعراب ندارند. به عبارت بهتر امروز فقط یک شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان سازوکار انتخاباتی اصلاح طلبان را برعهده دارد وسلام.

دوره های گذشته شاهد بودیم که در کنار مکانیزم اصلی، سازوکارهای دیگری هم شکل می گرفت اما الان دیگر آن طور نیست. همه اصلاح طلبان باید به تصمیمات شورای عالی سیاستگذاری تن در بدهند.

شورایعالی سیاست‌گذاری یک مکانیزم جامع الاطراف، ماندگار و پایدار برای رهبری نیروها و احزاب اصلاح طلب است؟

در شرایط فعلی با برخی مخالفت ها شده است یعنی 5 حزب بر همان سازوکار شورای هماهنگی جبهه اصلاحات تأکید می کنند و خواهان انحلال شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان هستند. این احزاب در شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان حضور ندارند. اما اختلاف ها جزیی است.

این 5 حزب منظورتان حزب اعتماد ملی، مردمسالاری، اراده ملت، انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها و نیروهای خط امام است؟

بله، البته در داخل حزب اعتماد ملی اختلاف نظر وجود دارد و اکثریت معتقدند باید با شورای عالی سیاست گذاری هماهنگ بود. البته برای اصلاح طلبان مهم است و سعی دارند جلوی انشقاق را با مذاکره و صحبت بگیرند و نظر احزاب یادشده را تا جایی که میسّر است برای حضور در جلسات شورای عالی سیاست گذاری جلب کنند. در مجموع همچنان این سازوکار جواب داده است اما آینده را نمی توانیم الان پیش بینی کنیم که این شورا استحکام و ماندگاری دارد یا خیر. باید دید در آینده این اختلافات کاهش پیدا خواهد کرد یا بیشتر می شود.

در واقع شما می گویید شورای عالی سیاست گذاری، نقش شورای رهبری جریان اصلاحات را دارد؟

بله دقیقا.

شورای عالی سیاست گذاری بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 96 باز هم خود را اصلاح خواهد کرد تا جامع‌الاطراف تر شود یا همین مکانیزم تا انتخابات ریاست جمهوری 1400 باقی می ماند؟

شرط دوام و بقای یک سیستم این است که وقتی سیستم طراحی می شود به مرحله اجرا در می آید بازخوردی که دارد مورد توجه قرار گیرد. ما خروجی داشتیم که مورد انتظار همه نبود سعی کردند آن را اصلاح کنند به گونه ای که دیگر اختلافی نباشد. الان در شورای عالی سیاست گذاری فعلی یک کارگروهی را برای همین کار مشخص کردند تا موارد را بررسی کند و با اصلاحاتی که انجام می شود در آینده جلوی بروز اینگونه اشکالات اساسی در سیستم را بگیرد تا سیستم بتواند داوم و بقا داشته باشد اما اینکه در عمل طرحی که پیشنهاد می شود جامع و مانع باشد از الان نمی توان گفت.

من خودم نمی توانم این پیش بینی را انجام دهم. هدف اصلی این است که جامعه اصلاح طلبی دارای یک سیستم منسجم باشد و همه امکان ظهور و بروز استعدادها و قوت های خود را در این سیستم داشته باشند. حالا بعضی احزاب فکر می کنند آن تأثیرگذاری که باید در این سیستم ندارند و مقهور جمع هستند. حالا آیا می شود کاری کرد تا در عین آنکه این سیستم دموکراتیک و با نظر اکثریت اداره شود اقلیت هم به نوعی اقناع شود؟

این کار مهم و مشکلی است. من نمی توانم بگویم این کار در آینده انجام می شود یا خیر. یک راهکار دیگر آن است که کل این سیستم تسلیم همان شورای هماهنگی جبهه اصلاحات یا طیف اقلیت شود چون آنها دنبال این هستند که کل محوریت جریان انتخابات با شورای هماهنگی جبهه اصلاحات یا احزاب باشد؛ فارغ از اینکه اصلا کارایی دارند یا ندارد، چند حزب در استانها فعال هستند، کدام حزب را داریم که در استان ها دفتر داشته باشد بتواند در آن استان تأثیر بگذارد؟ اما در همه جا شخصیت های اصلاح طلب، مدیران و نمایندگان ادوار تأثیرگذار داریم که حوزه نفوذ خود را دارند ولی این را درباره احزاب نمی توان گفت. بعضی احزاب اساسا دایره نفوذشان بسیار محدود است و بعضی ها شناسنامه ای هستند یعنی فقط مجوزی برای فعالیت دارند حداکثر آنکه در هر استانی یک نفر به نمایندگی آنها حضور دارد یعنی حتی دفتر هم ندارند.

البته احزابی هم هستند که فراگیرند اما تعدادشان کم است. آیا می شود به خاطر همین چند حزب، کل اصلاح طلبان امورشان را به شورای هماهنگی جبهه اصلاحات واگذار کنند و دوباره شاهد تکرار آن ناکارآمدی های گذشته باشند؟ من بعید می دانم که یک چنین اجماعی در این رابطه حاصل شود. بهترین مکانیزم آن است که شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و شخصیت های تأثیرگذار ملی در کنار یکدیگر در استان ها و شهرستان ها در قالب شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان سازوکاری را در پیش بگیرند تا در جایی که لازم است از کاندیدای واحدی در ریاست جمهوری حمایت شود این سیستم در کل یکپارچه عمل کند یا لیست واحدی در انتخابات شوراها بدهد تا بتواند جلوی تکثر کاندیداها و شکسته شدن آرا را بگیرد.

شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان که می گویید رهبری تام و تمام اصلاح طلبان را بر عهده دارد چقدر قائم به شیخوخیت است؟ چقدر محوریت های افراد جای خود را به تصمیم گیری های جمعی داده است؟ به عبارت بهتر اگر روزی یکی از رهبران اصلاحات در قید حیات نبود چقدر شورا می تواند کار خود را ادامه دهد و حفظ ساختارش دیگر منوط به توصیه های اشخاص نیست؟

یک آغازی برای آن است که نقش شخصیت ها کم شود. یک سیستمی به وجود آید تا خودکار عمل کند. همه ما اصلاح طلبان در انتخابات مجلس شورای اسلامی سال 94 معترف هستیم که پیام آقای خاتمی تأثیر خودش را داشت و بدون آن پیام و صرفا با ارائه لیست از طرف شورای عالی سیاست گذاری این موفقیت بزرگ به دست نمی آمد. یا آقای هاشمی نقش خودش را در بستن لیست خبرگان داشت. تأثیری که اجماع آقای هاشمی، آقای خاتمی، آقای سید حسن خمینی و آقای ناطق نوری داشت قطعا آنقدر پررنگ بود که نمی توان آن را نادیده گرفت.

برای همین است حالا که آقای هاشمی رفت خلایی به وجود آمده و این خلاء را کسی نمی تواند پر کند بنابراین آن کاریزمایی که اشخاص و افراد دارند در کشور ما همچنان تأثیرگذار است ولی باید به سمتی برویم که سیستم بوجود بیاید، سیستم خودش را اداره و اصلاح و جایگاه خودش را پیدا کند و برود. البته بهترین حالت این است که یک حزب واحد قوی، منسجم و تأثیرگذار از اصلاح طلبان و یک حزب واحد قوی، منسجم و تأثیرگذار از اصولگرایان وجود داشته باشد تا در انتخابات آنها با هم رقابت کنند؛ ما تا به این سطح از رقابت سیاسی برسیم زمان می برد اما در حال حاضر نقش افراد را نمی توان نادیده گرفت و قطعا کاریزمای افراد تأثیرگذار است.

آقای خاتمی هیچ جا به عنوان رهبر جریان اصلاحات انتخاب نشده است یعنی تشکیلات حزبی نبود که او را انتخاب کند اما به اعتباری که مردم او را قبول و به حرفش توجه دارند در رأس جامعه اصلاح طلبی قرار گرفت، طبعا نقشی را برای خود قائل است و نمی تواند نسبت به اقبال عمومی بی اعتنا باشد بنابراین سعی می کند در مقابل این جریان احساس مسئولیت و نقش خود را ایفا کند. معمولا در قالب یک پیامی این کار را انجام می دهد، بعد می بینیم مردم چقدر اقبال می کنند و چقدر تأثیرگذار است. نقش آقای هاشمی هم انکارناپذیر بود. در مجموع اگر شخصی وجودش بی اثر باشد دلیلی برای مخالفت اقتدارگرایان با او وجود نخواهد داشت چون چنین شخصیتی مزاحمتی برای آنها ندارد.

اگر 5 حزب یادشده با وجود رایزنی ها به شورای عالی سیاستگذاری نپیوندند و لیست خود را در انتخابات شورا بدهند پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان در اتخاذ تصمیم دچار سرگردانی نمی شوند؟

به هیچ وجه این طور نخواهد بود. اینقدر کاریزمای آقای خاتمی قوی است و اینقدر جایگاه شورای عالی سیاستگذاری در جامعه اصلاح طلبی مستحکم است که اگر چند حزب جدا شوند و بخواهند نامزد خاصی را در انتخابات ریاست جمهوری معرفی کنند یا در انتخابات شوراها لیست جداگانه بدهند؛ من نقش و تأثیر اقدام آن چند حزب را بی اثر می دانم.

نظرات شما