ببرک کارمل رئیس جمهور کمونیست افغانستان
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «رفقا؛ حزب ما در برابر خود این وظیفه را قرار داده که قوانین عام اجتماعی را که ایدئولوژی طبقه کارگر به دست میدهد، در شرایط خاص و مشخص جامعه افغانستان مورد استفاده خلاق قرار دهد. این را از ولادیمیر ایلیچ لنین آموختهایم که در آثار خود به مسائل آسیای بیدار شونده توجه خاصی مبذول داشته است. وظیفه ما آن است که ندای انقلاب را به گوش هر باشندهای در سراسر افغانستان برسانیم و همه اقشار مردم و هر فرد مسلمان در جهت زندگی آگاهانه بیدار کنیم. موجودیت یا عدم موجودیت دولت دموکراتیک منوط به کسب اعتماد تودههاست. از اینرو همه اعضای حزب باید به آگاهیبخشی و کار سیاسی در میان تودهها مشغول باشند.» ببرک کارمل، پلنوم حزب دموکرات افغانستان ۱۳۵۸
در سال ۱۳۵۷ پارچه بزرگ قرمز رنگی در فرودگاه کابل نصب شده بود که توجه همه مسافران و خبرنگاران را جلب میکرد. روی پارچه این جمله نوشته شده بود: «به سرزمین مدل نوین انقلاب خوش آمدید» در آن سال افغانستان شاهد کودتایی علیه دولت داوود خان بودند که خود وی نیز در سال ۱۳۵۲ علیه ظاهرشاه کودتا کرده و به قدرت رسیده بود. کودتای مذکور توسط حفیظ الله امین یکی از چهرههای مرموز شاخه پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان انجام شده بود و حکومت جدید خود را دولتی سوسیالیستی مینامید. زمانی که خبرنگاری آلمانی از حفیظ الله امین معنای عبارت «مدل نوین انقلاب» را پرسید امین در پاسخ گفت این موضوعی تئوریک است و وی توان پاسخگویی به آن را ندارد! اما به این علت که افغانستان تنها کشور فئودالی است که در آن انقلاب سوسیالیستی انجام میشود و قدرت به دست پرولتاریا میافتد میتوان آن را مدل جدید انقلاب نامید. کماطلاعی و بیسوادی شدید امین، مانند اغلب چهرههای شاخه پرچم، از همین چند جمله مشخص است. اگر افغانستان جامعهای دهقانی است پس پرولتاریایی وجود ندارد که انقلاب قدرت را به دست آن بدهد؛ و اگر پرولتاریا وجود دارد و انقلاب قرار است برتری آن را تضمین کند، عبارت «مدل نوین» دیگر معنایی ندارد.
حفیظ الله امین و ترهکی در نسبت از ایدههای چپی که در افغانستان نمایندگی میکردند بیاطلاع بودند و حکومت آنها نوعی دیکتاتوری نظامی بود که بر اساس تعصبات قبیلهای ساخته شده بود. به همین دلیل نیز امین و ترهکی که هر دو در شاخه پرچم حزب دموکرات فعال بودند دست به رقابت در قدرت زندند و امین رقیبش را به قتل رساند و خود پس از شد روز به قتل رسید.
اما ببرک کارمل آشکارا با این دو تفاوت داشت. وی نماینده شاخه خلق بود و بیشتر به عنوان روشنفکر چپگرا شناخته میشد تا مبارز سیاسی. او تلاش کردی مدلی از سوسیالیسم را در افغانستان پیاده کند که به راستی مختص افغانستان بود، اما نهایتا موفق نشد به حکومت مطلوب خود برسد.
به گزارش رویداد۲۴ ببرک کارمل با انقلاب کمونیستی در افغانستان مخالف بود و زمانی که روزنامهنگاری نظرش را درباره انقلاب ثور پرسید، وی این واقعه را جنایت خواند و گفت هیچوقت با انقلاب کمونیستی در افغانستان موافق نبوده است.
کارمل که بلافاصله پس از امین به قدرت رسید شش سال رئیس جمهور افغانستان بود و برخی وی را محبوبترین رئیسجمهور افغانستان میدانند. وی آزادیهای سیاسی و دموکراتیک را گسترش داد، زندانیان سیاسی را آزاد کرد و تلاش کرد افغانستان را مدرن کند. اما کشورهای مسلمان، به ویژه پاکستان و عربستان به همراه مجاهدین و ایالات متحده در برابر وی ایستادند و نهایتا باعث فروپاشی دولت مدرن در افغانستان شدند.
بیشتر بخوانید: حفیظ الله امین رئیس جمهوری که جاسوس آمریکا در افغانستان شد
بیوگرافی ببرک کارمل رئیس جمهور افغانستان
ببرک کارمل (Babrak Karmal) در سال ۱۳۰۸ در شرق کابل زاده شد. در کودکی نسبت به دیگر همسنهایش بسیار باهوشتر بود و علاقه فراوانی به مطالعه داشت. وی تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان آلمانی زبانها به پایان برد و همانجا باز زبانهای اروپایی آشنا شد و توانست متون فلسفی و سیاسی را مطالعه کند. سپس به دانشگاه پوهنزی کابل رفت و مشغول تحصیل در رشته حقوق و علوم سیاسی شد. او در دوره صدرات سردار شاه محمود خان وارد اتحادیه محصلان شد و بعدا به زندان هم رفت.
حسن شرق درباره زندانی شدن ببرک کارمل در کتاب «کرباسپوشان برهنهپا» مینویسد: «... او از محصلان تندرو و طرفدار دکتر محمودی بود؛ چنانچه در سال ۱۳۳۱ به حمایت از دکتر محمودی تظاهرات به راه انداخت و از فاکولته (دانشکده) حقوق اخراج و محبوس شد اما در محبس میانه او با دکتر محمودی به سردی گرایید و رفته رفته قطع شد و با میراکبر خبیر در زندان آشنا شد.»
علی اکبر فیاض در کتاب تاریخ معاصر افغانستان مینویسد: «ببرک در قریه کمری در جنوب شهر کابل به دنیا آمد. پدرش حسین خان افسر نظامی بود که تا رتبه ژنرالی رسید. جد وی اصالتا از کشمیر بوده که به کابل آمده است. پدرذبزرگش هاشم خان در جنگ دوم انگلیس با افغانستان به حیث محاسب نظامی در قوای انگلیس به افغانستان آورده شد.»
کارمل در دوران دانشجویی به مارکسیسم علاقه پیدا کرد و خواندن متون مارکسیستی را همراه با فعالیتهای دانشجویی آغاز کرد. همچنین جنبشی دموکراتیک به نام «جوانان بیدار» تاسیس کرد و به زودی در دانشگاه کابل مشهور شد.
کارمل فعالیتهای ضد سلطنت خود را در همان سالهای دانشجویی آغاز کرد و به خاطر همین فعالیتها مدتی زندانی شد. وی پس از آزادی از زندان در یکی از ادارات دولتی مشغول به کار شد و همزمان شروع به تشکیل یک گروه چپگرای کمونیست کرد. محمدظاهر شاه در سالهای دهه هفتاد فضای باز سیاسی ایجاد کرده بود و به همین دلیل کارمل توانست پس از زندان کار دولتی بگیرد و فعالیتهای سیاسیاش را نیز دنبال کند.
کارمل در دهه هفتاد با گروهی از همفکران خود در جلسهای در خانه شخصی نورمحمد ترهکی دست به تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان زد. هر چند در این جلسه ترهکی به عنوان رهبر حزب برگزیده شد، اما کارمل به عنوان مهمترین نظریهپرداز آن شناخته میشد چرا که از تمام اعضا سواد و دانش نظری بیشتری داشت. وی در همان سال به نمایندگی از حزب دموکرات وارد پارلمان افغانستان شد و در نظر داشت که با فعالیتهای دموکراتیک افغانستان را به سوی مدرنیزاسیون و سوسیالیسم ببرد.
دیدگاه سیاسی ببرک کارمل
کارمل با انقلاب کمونیستی در افغانستان مخالف بود و به همین دلیل با حفیظ الله امین مخالفت میکرد و ترهکی نیز در جبهه مقابل وی قرار میگرفت. اختلافات آنها باعث انشعاب طرفداران ترهکی و کارمل شد که هر کدام به نامهای خلق و پرچم شناخته میشدند. اتحاد شوروی خواستار یکی شدن این دو شاخه بود و کارمل و ترهکی در سال ۱۳۵۶ دوباره متحد شدند و فعالیت علیه دولت کودتا را آغاز کردند. مرگ یکی از اعضای حزب دموکرات نیز باعث تندتر شدن حزب دموکرات شد.
در اردیبهشت ۱۳۵۷ میراکبر خیبر از رهبران کمونیست به قتل رسید. با آنکه معلوم نبود قاتل کیست، کمونیستها داوود خان را عامل این ترور میدانستند. در خاکسپاری خیبر نزاع بالا گرفت و داوود خان تصمیم گرفت سه رهبر حزب خلق را بازداشت کند، اما گروهی از کمونیستهایی که به ارتش نفوذ کرده بودند، در سال ۱۹۷۹ دست به کودتایی زدند و حکومت داوود خان را سرنگون کردند.
با انقلاب ثور حزب قدرت را در دست گرفت و ترهکی رئیسجمهور افغانستان شد. حفیظ الله امین نیز «سردار دلیر» نام گرفت و به سمت وزیر خارجه برگزیده شد. وی در صدد حذف کامل ببرک کارمل از قدرت بود. ترهکی در سال ۱۳۵۸ کارمل را به عنوان سفیر افغانستان در چکسلواکی معرفی کرد و مدت کوتاهی پس از آن و به واسطه خطری که از جانب وی حس میکرد، کارمل و پنج عضو دیگر شاخه خلق را به خیانت متهم کرد و از وی خواست سریعا به کابل بازگردد. کارمل اما میدانست که ترهکی و امین در پی یکدستسازی قدرت هستند و در صورت بازگشت قطعا اعدام خواهد شد و همین باعث شد بازنگردد.
کارمل برنامهای برای کودتا علیه ترهکی را طرح کرد، ولی موفق به اجرای آن نشد. این زمانی بود که سازمان اطلاعات چکسلواکی او را فرد مورد علاقه حزب کمونیست چکسلواکی دید و به وی پناه داد. ترهکی خواهان دستگیری کارمل بود، اما چکسلواکی از این کار امتناع میکرد و به کابل پیام داد که به علت بیماری و نیاز به مداوا، کارمل را تحویل دولت افغانستان نخواهد داد.
ترهکی با اخذ این پیام، بیماری کارمل را دروغین خوانده و خواهان ارسال وی به افغانستان شد، ولی کارمل در چکسلواکی مخفی شده و تحت محافظت شدید «اس.تی.بی» یا اطلاعات و امنیت چکسلواکی قرار گرفت. امین سه مامور را برای قتل کارمل در نقش یک محصل، یک تاجر و یک سیاح به چکسلواکی فرستاد که پلیس مخفی چکسلواکی جلوی ترور را گرفت و کارمل را به مکانی دیگر منتقل کرد.
گفته شده ببرک کارمل زمانیکه در خفا به سر میبرد، گهگاه برای قدم زدن به بیرون میرفت، فرزندانش به مدرسه میرفتند و همسرش محبوبه هم با وی دیده میشد و زندگی کاملاً عادی داشتند، ولی تحت نظارت شدید پلیس مخفی چکسلواکی قرار داشتند.
از طرفی کا.گ.ب نیز که اسناد قطعی جاسوسی امین برای آمریکا را یافته بود از کارمل محافظت کرد که در صورت حذف ترهکی و امین، وی گزینه رئیس جمهوری افغانستان باشد. حوادث به همین شکل پیش رفت و امین در اقدامی بیسابقه، نورمحمد ترهکی را به قتل رساند و خود به حکومت رسید؛ حکومتی که بیش از صد روز دوام نداشت.
آغاز رهبری ببرک کارمل بر افغانستان
به گزارش رویداد۲۴ ببرک کارمل پس از مرگ وی در سال ۱۳۵۸ به عنوان رهبر جدید حزب به کابل بازگشت. با ورود کارمل به کابل این چهارمین بار بود که نظام سیاسی افغانستان در طول شش سال تغییر میکرد. از سال ۱۳۵۲ چهار بار در افغانستان کودتا شده بود و نظام سیاسی به واسطه قدرت نظامی تغییر کرده بود. این امر نشانگر نبود جامعه مدنی و نهادهای مردمی و دموکراتیک در افغانستان است.
همانطور که آنتونیو گرامشی در آثار خود نشان میدهد، اگر جامعه مدنی در کشوری وجود نداشته باشد، تسخیر نظام سیاسی آن کشور و فروپاشاندن آن بسیار راحت خواهد بود. در کشورهای فاقد جامعه مدنی، عدهای میتوانند با کودتا و به زور اسلحه حکومت را در دست بگیرند و مردم نیز به دلیل فقدان اتحاد در نهادهای اجتماعی و بیرون ماندن از قدرت و تصمیم سیاسی واکنشی در برابر آنها نخواهند داشت.
جامعۀ مدنی گسترهای بیرون از حکومت است، بیرون از دامنۀ اختیارات و نفوذ سیاست است و نیروهای اجتماعی درون آن ساخته میشوند. هر میزان جامعۀ مدنی کشوری جاندارتر، غنیتر، نیرومندتر و مستقلتر باشد، معضلات سیاسی هم در ابعاد خرد و کلان در آنها کاهش مییابد. افغانستان تا همین امروز نیز دستخوش دگرگونیهای سیاسی خشونتبار است و با فقدان دولت مرکزی نیرومند رنج گروه طالبان به راحتی میتوانند قدرت را به دست بگیرند.
بزرگترین حسن ببرک کارمل این بود که چنین ضعفی را متوجه شده بود و در بازگشت و به محض قدرت گرفتن تصمیم گرفت جامعه مدنی را در افغانستان تقویت کند. کارمل در بازگشت خبر مرگ امین جاسوس آمریکا را داد و پرده از جنایات امین و ترهکی برداشت و به محض رسیدن به قدرت لقب «شاه شجاع» را از مردم گرفت اما برخی هم بودند که دل خوشی از او نداشتند و ببرک کارمل را جاسوس شوروی میدانستند که همواره اقفغانستان را به شوروی فروخته است.
ببرک کارمل و برژنف رهبر وقت شوروی
آناهیتا راتب زاده(عضو شورای رهبری حزب دمکراتیک خلق افغانستان و معاون رئیس جمهور)، صالح محمد زیری (سیاستمدار کمونیست افغان) و سلطانعلی کشتمند (صدراعظم افغانستان در دوره ببرک کارمل و نجیب الله) در عکس حضور دارند
حزب کمونیست افغانستان
اقدامات ببرک کارمل پس از ریاست جمهوری افغانستان
وی که درصدد جبران خسارات وارده پس از چیرگی ترهکی و امین بود وظایف دولتش را چنین اعلام کرد: «اعلام آزادی تمام زندانیان سیاسی که از دم ساطور امین طبهکار سر به سلامت برده باشند. در شرایط لازم، لغو قانون اعدام. لغو تمامی قوانین ضد دموکراتیک و ضد انسانی و منع گرفتاریها، توقیفها، تفتیش منازل و...»
کارمل برای تحقق وعدههایش اقداماتی که به گونۀ عاجل در همان شب به قدرت رسیدن انجام داد. اقدامات وی در آن شب عبارت بود از رهایی کادرهای پرچم از توقیف و دستگیری تعدادی از فعالان و اعضای رهبری جناح خلق که در قتلها دست داشتند.
کارمل چند روز بعد زندانیان سیاسی را آزاد کرد و از طریق جلسات و نشریات دولتی سعی کرد که مظالم تقریبا دو ساله حفیظ الله امین (که از او به عنوان باند امین یاد میشد) را افشا کند و مژده بدهد که دیگر مردم روی ستمگری را نخواهند دید. نام کام (کارگری استخباراتی مؤسسه) به خاد (خدمات اطلاعات دولتی) تغییر یافت که براساس گفتۀ یک تن از نظامیان روس «دولتی در میان دولت» بود.
«جبهۀ پدر وطن» تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق ایجاد شد. چندین هزار جوان به منظور جوابگویی نیازهای بعدی و عاجل، به شوروی و کشورهای اروپایی فرستاده شدند. کارمل برای مبارزه با دشواریهای اقتصادی تعدادی کوپن در میان مردم پخش کرد و سیستم یارانهای را به راه انداخت و کشاورزی و صنعت افغانستان را با کمک شوروی شکوفا کرد.
تحت رهبری کارمل و حزبش نهادهایی مانند سازمان دموکراتیک جوانان، سازمان دموکراتیک زنان و .. در جهت تحکیم پایه حزب و جامعه مدنی فعال شدند و حقوق زنان و آموزش و فعالیت اجتماعی آنها احیا شد. حکومت کارمل همچنین دست به انقلاب اصلاحات ارضی زد و در نتیجه شهرنشینی هم گسترش یافت. اصلاحات ارضی و حقوق زنان بیش از همه بر خلاف میل سنتیها و اسلامگرایان افراطی بود که از امین و ترهکی هم دل خوشی نداشتند چرا که این دو علنا اسلام و قبایل مختلف را به سخره میگرفتند و سرکوب میکردند.
اما کارمل سیاستهای تند حزب و دولت تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق را تا حد زیادی ملایم کرد و اعضای دولت را از توهین به مذاهب و قبایل منع کرد. کارمل برای نخستین بار مشارکت ملی در نهادهای دولتی را مطرح کرد و تا حدود زیادی آن را به اجرا گذاشت.
سیاستهای تند حزب دموکراتیک خلق در زمان نورمحمد ترهکی و حفیظ الله امین با واکنشهای منفی مردم تا مرز شورش عمومی مواجه شده بود. در پیش گرفتن سیاست میانهروتر توسط ببرک کارمل تا حدودی نتیجه فهم و آگاهی او از پیامدهای سیاست تند حزب در گذشته دانسته بود.
تلاش آمریکا برای برکناری ببرک کارمل
کارمل به دلیل اینکه با حمایت شوروی سابق و به ویژه پس از حمله نظامی افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی، در میان اکثریت افغانها محبوبیتی نیافت و اصلاحات او هم باعث کاهش شورش در کشور نشد. با روی کار آمدن کارمل و کشته شدن امین جاسوس بلوک غرب در افغانستان، ایالات متحدۀ امریکا در وحشت از گسترش کمونیسم، در سمت و سو دادن روند مبارزه با شوروی، در افغانستان جدیتر شد.
اهمیت توجه امریکا به آن تهاجم به اندازهای بود که جیمی کارتر در هشتم ژانویه ۱۹۸۰، آن را به عنوان بزرگترین تهدید صلح از زمان جنگ دوم جهانی به این طرف یاد کرد. آمریکا تحریمهای خود را علیه دولت کارمل آغاز کرد؛ منع ارسال گندم، تحریم بازیهای المپیک، انصراف ازعقد پیمان مرحلۀ دوم تحدید اسلحۀ استراتژیک و ...
این تحریمها ابتدا برای شوروی و سپس برای افغانستان وضع شدند. از طرفی هم کشورهای مسلمان که کارمل و کمونیستها را ضد دین میدانستند، پول و اسلحه برای مجاهدین و طالبهای افغانستان ارسال میکردند تا دولت کمونیستی شکست بخورد.
کارمل به روشنی سیاستهای حزب دموکرات در سالهای گذشته را نقد میکرد و در عمل نیز سعی کرد آنها را جبران کند. وی در مصاحبهای درباره سیاستهای ضدمذهبی و گاه قبیلهای حزب در سالهای گذشته چنین گفت: «معتقدم در سال ۱۹۷۸ اشتباهاتی داشتیم. امین و ترکی کاملاً خواستههای مردم را درک نکردند. ما میبایستی برای روابط خوب با مردم معمولی ورهبران مذهبی و قبایلی برنامهریزی و آن را اجرا میکردیم.»
وی در عمل نیز برای کم کردن وجهه بد کمونیسم در میان اسلامگرایان و مجاهدین دست به اقداماتی زد. وی دین اسلام را دین رسمی افغانستان اعلام کرد و خود در مراسم مذهبی شرکت کرد. همچنین پرچم افغانستان را به رنگ پیشیش یعنی پیش از انقلاب ثور بازگرداند. وی یک جبهه ملی فراگیر تشکیل داد که به واسطه آن تمام ملیگرایان، اعم از مذهبی و لیبرال، بتوانند در سیاست و تعیین سرنوشت خود شرکت کنند.
اختلاف ببرک کارمل با شوروی
کارمل در مورد رواداری دینی چنین استدلال میکرد: «لنین با درک وظایف عمیق انقلابی کمونیستها میآموخت که وظایف حزب کمونیست در مورد دین باید انعطافپذیر باشد. لنین میگفت هیچگاه نباید به دین و مومنین توهین شود. لیکن موقف لنین درباره دین همیشه اصولی بود و هیچگاه اجازه نمیداد طبقات استثمارگر و مرتجعان و امپریالیستها دین را برای منافع طبقاتی خود به کار برده و تودههای مسلمان را گمراه و به خود جلب کنند.»
اما همه این اقدامات باعث نشد مجاهدین و طلاب موضع متعادلتری نسبت به کارمل داشته باشند. از طرفی دولت کارمل مورد خشم شوروی نیز قرار گرفته بود چراکه وی تابع بیچون و چرای دستورهای شوروی نبود. وی بر اساس تصمیمات ملی عمل میکرد و این موضوع خشم دستراستیهای کرملین را برانگیخته بود.
گرومیو وزیر خارجه شوروی اعلام کرد که بحران شوروی در افغانستان به دلیل حمایت نکردن کارمل از ارتش سرخ است. اتحاد شوروی که در آن سالها به سوی انحطاط کامل میرفت، سعی داشت شکست خود را به گردن کارمل بیاندازد. کارمل اکنون از سه جبهه بلوک غرب، بلوک شرق و اسلامگرایان مورد هجوم بود.
گورباچف نیز مصمم شده بود وی را برکنار کند. ویکتور پلیچکا مشاور نیرومند گورباچف در سال ۱۳۶۵همراه دو عضو دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق به دیدار کارمل رفتند و از او خواستند که استعفای خود را امضا کند. کارمل که اکنون دیگر تنها مانده بود، مصمم به استعفا شد. وی در اردیبهشت ۱۳۶۵ در پلنوم هجدههم حزب دموکرات از دبیر کلی حزب کنار استعفا کرد و در آبان همان سال از ریاست جمهوری کنار رفت و جای خود را به دکتر نجیب داد.
کارمل پس از استعفایش به مسکو رفت. در مسکو به وی خانهای داده شده بود و از حقوق بازنشستگی برخوردار بود. اما مقامات به وی اجازه نمیدادند به کابل بازگردد و این کارمل را به شدت غمگین کرده بود. نهایتا کارمل با اعتراضات متعددی که در نشریات به راه انداخت، در تابستان ۱۳۷۰ به کابل بازگشت. اکنون که چند سال از برکناری وی گذشته بود مردم افغانستان بیش از پیش قدر و قیمت اقدامات وی را درک کرده بودند. روزانه هزارن نفر به عیادت کارمل در کابل میرفتند و از وی میخواستند به قدرت بازگردد. اما کارمل خستهتر و ناامیدتر از آن بود که بتواند دوباره وارد سیاست شود. علاوه بر این بیماری سرطان او نیز پیشرفت کرده و جسم و روانش را به شدت تضعیف کرده بود.
کارمل در سالهایی که در حیرتان در مرز با کشور ازبکستان بود، به شدت منزوی بود و با جهان بیرونی آن شهرک ارتباط زیادی نداشت. کسانی که او را در این سالها دیده بودند میگویند او بسیار «خسته و درهم شکسته» بود. او سالها در آن جاماند و پیش از سفر آخر به مسکو، دولت شوروی حتی به او ویزا نداده بود که به دیدار خانوادهاش به مسکو برود. کارمل پس از سقوط شوروی، زمانی که افغانستان در بحران داخلی فرورفته بود، ویزا دریافت کرد و برای تداوی بیماری سرطان بار دیگر به مسکو رفت. وی دائم به دوستانش میگفت آرزو دارد پیش از مرگش برقراری صلح در افغانستان را ببیند و مردم در رفاه و آزادی زندگی کنند.
کارمل در سالهای پایانی زندگی خود قدرت گرفتن طالبان و نابودی تمام آرمانهای ترقیخواهان را شاهد بود و از این موضوع بسیار رنج میبرد. وی خود و ملت افغانستان را «یتیم جنگ سرد» مینامید. کارمل در سالهای پایانی عمرش دائم میگفت فقط به امید بازگشت به افغانستان زنده است و آرزو دارد در افغانستان دفن شود. وی در آخرین مصاحبه اش چنین جملاتی گفت که نشانگر اندوه فراوانش بود: «افغانستان وطن محبوب همه ماست. من از شرایط کنونی کشور متاثر هستم و روز و شب برای وطنم گریه میکنم.»
ببرک کارمل نهایتا در سال ۱۹۹۶ اجازه یافت که برای مداوا به مسکو برود. ولی دیگر دیر شده بود و چند روزی از ورودش به مسکو نگذشته بود که درگذشت. دوستانش پیکر وی را در شهر بندری حیرتان دفن کردند. در همان سال طالبان پیروز جنگ داخلی افغانستان شد و تمام دستاوردهای مدنیت و دموکراسی در افغانستان برباد رفت.
ببرک کارمل که مهمترین ضعف کشورش را که عبارت از فقدان جامعه مدنی بود به درستی تشخیص داد؛ تحت فشار بلوک غرب، شوروی دوران گورباچف و کشورهای پاکستان و عربستان موفق به اصلاح ساختاری کشورش نشد و انقلاب شکست خورده وی زمینهساز بروز و ظهور ارتجاع و عقبماندگی ضد مدرن شد.
منابع:
افغانستان در پنج قرن اخیر / محمدصدیق فرهنگ / نشر عرفان
توفان در افغانیتان / الکساندر لیاخفسکی / ترجمه عزیز آریافر / نشر مسعود
تاریخ معاصر افغانستان از احمد شاه درانی تا سقوط کمونیستها / علی اکبر فیاض / نشر کابل
امین انسان صلح جو وصلح دوستی بود.قصد داشته اقدامات پلید شوروی ها و نور محمد ترکی که دست به اقدامات ضد مذهبی و همچنین تقسیم اراضی در افغانستان زده بود که مورد خوشایند وقبول جامعه افغانستان نبود رو اصلاح کنه.
یکی دیگر از اقدامات امین برگزاری نشستهای با سران اپوزوسیون و تشکیل دولتی با همکاری اپوزوسیون واخراج و کوتاه کردن دست عوامل شوروی از قدرت وافغانستان بود.تا اینکه توطئه شوروی ها بدست اشپزش همه چیز رو نقش بر اب کرد.وعامل در اب نمک خوابانده (ببرک کارمل) را با کودتا به قدرت رساند.ودوره شوم تازه ای با ورود شوروی به افغانستان اغاز شد.
اگر شوروی ها اجازه میدادند افغانستان امروز شاهد این همه جنگ وخونریزی نبودیکی از اصلی ترین مسبب وضعیت افغانستان همین شوروی های ضد دموکراسی هستند حالا هم پشت سر طالبان قایم شده اند.