استاد دانشگاه راتجرز : ماجراجوییهای ترامپ در خارج از کشور برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات داخلی اوست
«دانلد ترامپ» در میان بهت، اضطراب و وحشت ناظران داخلی و خارجی آمریکا به قدرت رسید. او از زمانی که ریاست جمهوری آمریکا را به چنگ آورده است، هر روز، ابعاد جدیدی از شخصیت و سیاستورزی خود را رو میکند.
رویداد۲۴- «دانلد ترامپ» در میان بهت، اضطراب و وحشت ناظران داخلی و خارجی آمریکا به قدرت رسید. او از زمانی که ریاست جمهوری آمریکا را به چنگ آورده است، هر روز، ابعاد جدیدی از شخصیت و سیاستورزی خود را رو میکند. ترامپ علیرغم شعارهای انزواطلبانهای که در دوران تبلیغات انتخاباتیاش سر داد، به نظر میرسد هماکنون یک رویکرد عملگرایانه را بیرحمانه پی گرفته است، که دامنهاش به ایران، عربستان سعودی، سوریه، و فراتر از آن میرسد. سفر اخیر او به عربستان سعودی و قرارداد تسلیحاتی عظیمی که با آن کشور منعقد کرد، حالا در افق سیاسی منطقه و جهان، خطیر جلوه میکند.
«استفن اریک برانر» دانشمند سیاسی و فیلسوف است. او استاد برجستهی علوم سیاسی در دانشگاه راتجرز، در شهر «برانزویک» در نیوجرزی آمریکا است. پروفسور برانر سردبیر ارشد ژورنال «لوگوس» و عضو تحریریهی چندین نشریهی دیگر است، مدیر کمیتهی اجرایی جنبش دانشگاهیان آمریکا برای صلح و نیز از مشاوران سازمان «وجدان بینالملل» است. او تاکنون در برخی ماموریتهای دیپلماسی مدنی در دارفور، ایران، عراق، سوریه، سودان، و دیگر نقاط جهان شرکت داشته است. کتابهای او که نشاندهندهی علایقش در این حوزه است عبارت است از: خون روی خاک: فانتزیهای امپریالیستی، جاهطلبیهای راستگرایانه، و فرسایش دموکراسی آمریکایی و صلح خارج از دسترس: سفرهای خاورمیانهای و جستجو برای سازش. او همچنین از اعضای کمیتهی اجرایی یونسکو برای جلوگیری از نسلکشی، و نیز مدیر روابط جهانی در مرکز مطالعات نسلکشی و حقوق بشر است.
وقتی از او پرسیدیم که آیا دانلد ترامپ را پدیدهای بدیع در تاریخ سیاسی آمریکا میبیند یا نه، و اینکه رییسجمهور جدید آمریکا چه ارتباطی با میراث گذشتگان خود دارد، پروفسور برانر گفت او هم نظر اوباما را تایید میکند که یک خط مستقیم «سارا پیلین» – معاون اول راستگرا و افراطی سناتور «جان مککین» در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ – را به ترامپ مرتبط میکند. از نظر او، اینگونه چهرهها برایند سنتی هستند که با جنبش «هیچ نمیدانم» در دههی ۱۸۴۰ آغاز شد و با خیزش سیاه-ستیزان «کو کلاکس کلان» پس از جنگ داخلی آمریکا در دههی ۱۸۶۰ ادامه یافت و همینطور با هواداران فاشیستها در جنبش «اول آمریکا» در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، دادگاههای ضد کمونیستی سناتور «جوزف مککارتی» پس از جنگ جهانی دوم، «دیکسیکرات»ها و دیگر نژادپرستان مخالف حقوق مدنی سیاهپوستان در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، تا جنبشهای «اکثریت خاموش»، «اکثریت اخلاقی» و بالاخره «تی پارتی» در زمانهی ما، تداوم یافته است.
باید به خاطر داشته باشیم که این جنبشها پدیدههایی در حاشیه نبودند، بلکه در عوض، جنبشهایی تودهمحور، بومیگرا، ارتجاعی، و تا بن استخوان متعصب بودند.
برانر معتقد است ترامپ سیاست خارجی مطلوب «باراک اوباما» را از بیخ و بن تغییر داده است، و به نظرش قرارداد تسلیحاتی ۱۱۰ میلیارد دلاری با عربستان سعودی نشانهای از این تحول است. او میگوید، در نتیجهی این قرارداد، «آمریکا بسیار شدیدتر از گذشته در منازعات فعلی خاورمیانه درگیر میشود و بدین ترتیب راه برای مداخلات نظامی شدیدتر باز میشود؛ براندازی بشار الاسد رییسجمهور سوریه بر مبارزه با داعش اولویت مییابد؛ و، برای توجیه همهی این مسائل، بدنامسازی ایران رواج مییابد». علیرغم اینکه ترامپ در پشت پرده ظاهرا قراردادهای تجاری با ایران را پی میگیرد، او «ادبیات خود بر ضد ایران را تند و تیز کرده است و تنشزدایی نسبی حاصل از قرارداد هستهای کری-ظریف را بیاثر کرده است». برانر میگوید این یک اتفاق خطرناک است، چون گرایشهای علنی ترامپ ممکن است به دنبال خود موجی به همراه آورد. به نظر میرسد سیاست خارجی آمریکا با فشار به ایران برای اینکه از سیاست گفتگو و آشتی صرف نظر کند، به دنبال این است که فضایی برای تحقق ادعاهای خود ایجاد کند. او میگوید، «حسن روحانی» رییسجمهور ایران تاکنون محتاطانه عمل کرده است. برانر امیدوار است که نه رهبران ایران و نه شهروندان ایرانی، تحت تاثیر قرار نگیرند و واکنشهای هیجانی به این مسئله نشان ندهند.
از نظر برانر، سیاست خارجهی آمریکا معمولا (اگرچه نه همیشه) انعکاسی از جریانهای داخلی این کشور است. بر این مبنا، استقبال ترامپ از رهبران مستبد، حکومتهای ضد لیبرال، و جنبشهای شدیدا مهاجر-ستیز، و نیز فاصلهگیریاش از متحدان سنتی، با هدف «درشت نشان دادن استقلال او و انعکاس نوعی سیاستورزی مستقل است که پروایی از افکار عمومی جهانی ندارد». این سیاست خارجهی جدید ضمنا مکملی است برای جوی که در داخل آمریکا ایجاد شده است و آکنده از احساسات بیگانههراسانه، متعصبانه، و مهاجر-ستیزانه است. به علاوه، تمایل ترامپ به کاهش پاسخگویی در مورد مسائل جهانی، انعکاسی است از «یک دستورالعمل استبدادی داخلی که هدفش ارعاب رسانهها، جلوگیری از تحقیقات پارلمانی دربارهی فساد کابینهی او، تضعیف اصل تفکیک قوا، و – بدتر از آن – واژگونی حکمرانی دموکراتیک است».
برانر معتقد است، این استاندارد دوگانه که در عملکرد ترامپ میبینیم، از ویژگیهای مشترک بین رهبران دیکتاتور است. او میگوید: «آمریکا خوب بلد است دربارهی خطرات هستهای شدن ایران منبر برود، حتی با این وجود که به خیلی از همسایگان ایران (یعنی هند و پاکستان) تسلیحات هستهای داده است، و خودش تنها کشوری است که تا حالا از سلاح هستهای استفاده کرده است». سیاست ترامپ مبنی بر بدنام سازی مسلمانان در داخل خاک آمریکا و حمایت از دیکتاتورهای مسلمان در خارج، نشاندهندهی تمایزی است که او بین مسلمان یا عرب «خوب» که دوست آمریکاست، و مسلمان یا عرب «بد» که دشمن آمریکاست، قائل است. برانر میگوید در روش حکمرانی ترامپ هیچ نیازی به استناد یا تفکر منطقی احساس نمیشود، و او منافع ملی آمریکا و امنیت آمریکا را به طرزی غیر قابل پیشبینی، دلبخواهی، و خود-خواهانه تفسیر میکند. «از حملات ۱۱ سپتامبر تاکنون فرقههای سعودی عملا حامی تروریسم بودهاند؛ با این حال به عربستان سعودی ۱۰۰ میلیارد دلار تسلیحات میدهند تا با «نفوذ بدخیم ایران» مقابله کنند».
پروفسور برانر میگوید: «وقتی رؤسای جمهور آمریکا در داخل خاک خود با مشکلات سیاسی روبرو میشوند، معمولا یا دست به کار اقدامات نظامی میشوند و یا رهسپار یک سفر دیپلماتیک میشوند». این قاعدهای است که ماجراجویی اخیر ترامپ در خاورمیانه نمونهای از آن است. ترامپ و دور و بریهایش دست کم از سوی چهار کمیتهی دولتی تحت تحقیق و تفحص قرار دارند، بنابراین سفر او عربستان سعودی را میتوان به عنوان راهی برای اغفال افکار عمومی از مسائل داخل آمریکا تلقی کرد. او در حال حاضر به خاطر «ارتباطات دولتش با روسیه، زدوبندهای مالی غیر قانونی، دروغگوییهای دائمی، و تلاش برای انسداد مسیر عدالت» زیر حملهی رسانهها قرار دارد. برانر تاکید میکند: «سفر خارجی ترامپ تلاشی است برای انحراف حواسها از این مسائل. اینکه عربستان سعودی فرش قرمز زیر پای او پهن کرد باعث شد ترامپ در یک قد و قامت ریاستجمهوری ظاهر شود و قرارداد ۱۰۰ میلیارد دلاری او نشان میدهد او هنوز «هنر معامله» را بلد است.»
او ادامه داد، با این حال، عربستان سعودی این ۱۱۰ میلیارد تسلیحات خریداری شده را بیشک «برای حمایت از یک حملهی فرا-ملی و ادامهدار بر ضد نیروهای شیعه که خوب یا بد نقش اصلی را در مبارزه با داعش داشتهاند» به کار خواهد برد. این تسلیحات دست سعودی را «برای حملهی همهجانبهی نیروهای سنیمذهب بر ضد شیعیان در عراق، لیبی، سوریه، یمن، و – البته – ایران» باز خواهد کرد. اریک برانر در تمام این تحولات، فقدان یک ایدئولوژی منسجم را مشاهده میکند، و آنچه وجود دارد صرفا یک استراتژی است که به تاکتیکهای بیقاعده و دلبخواهانه تقلیل یافته است. به خاطر این قاعدهی بیقاعدگی، نمیتوان پیشبینی کرد که آیا او به وعدههای انزواطلبانهاش پایبند خواهد ماند، یا یک سیاست توسعهطلبانه و جنگطلبانه را در پیش خواهد گرفت.
یک پیامد جدی این معاهده بین آمریکا و سعودی این خواهد بود «ایالات متحده بیشک چشم بر سرکوب نیروهای دموکراسیخواه به دست متحدان صوریاش خواهد بست». این دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه راتجرز رک و راست از تمام طرفهای درگیر در بحران فعلی سوریه انتقاد میکند. با این حال، میگوید: «همیشه این مردم هستند که هزینهها را میپردازند». او به جای آتشبسهای موقتی، راه حل را «مذاکره برای ایجاد نهادهای ملی تحت هدایت اصول قانونمداری، ارزشهای جهانی، و عدالت اجتماعی» میداند.
در ارتباط با مسائل سیاسی ایران، پروفسور برانر پیروزی اخیر حسن روحانی را برای صلح و رونق در خاورمیانه مفید میداند. او میگوید: «این پیروزی خوش یمن است». برانر مدعی است رأی قوی در مناطق شهری ایران نشانهی «حمایت از یک سیاستورزی سکولار-لیبرال» و تاکیدی بر «حقوق زنان، اقلیتها، و مخالفان سیاسی» است. او میگوید:
انتخاب مجدد روحانی نشان از آن دارد که ایران خواهان پیوستن به جامعهی جهانی است و اینکه حمایت گستردهای برای توافق هستهای با آمریکا، و همینطور، پایبندی به شروط آن، وجود دارد. اگرچه مجلس سنای آمریکا تحریمها را تایید کرده است، من فکر میکنم قدمهایی برای عادی سازی روابط اقتصادی برداشته شده است و این مسئله چشماندازها را برای ارتقای سرمایهگذاری اروپاییها در ایران ارتقا خواهد داد.
در انتهای این گفتگو، برانر به ما گفت «نمیتوانم بگویم که کاملا خوشبین هستیم، اما بدبینی هم ما را به جایی نمیرساند». او اعتقادی به «سنتگرایی» به عنوان راه حلی «برای مقابله با روی تاریک مدرنیته» ندارد، و مدعی است این گرایش «هم برای آمریکا و هم برای ایران» خود-ویرانگر است. در عوض، او مسئولیتپذیری نهادی، عدالت اجتماعی، و مدارا در مقابل دیگران را بهترین راهکار امیدبخش برای آینده در هر کجای جهان میداند. برانر افزود: «این یعنی نگاه خود را فراتر از مرزهای ملی، قومی، و مذهبی معطوف کنیم». او در پایان جملاتش، نسبت به زیرمجموعههای سازمان ملل و امدادگران ابراز حمایت کرد، و گفت معتقد است «انتقاد از نادانی، تروریسم، و خشونت، … حتی وقتی در متحدان یا دوستان ما دیده شود، ضروری است».
منبع: شفقنا